
قسمت بیستم منتشر شد.
آدمهای كوچيک رد پاشون هم كوچيكه براي همين راحتتر پاك ميشه
قسمت پانزدهم منتشر شد.
نیسان آبی قصه جمشید است و رضا، قصه دو دوست قدیمی که روزی روزگاری عاشق دو خواهر به اسم زری و پری شدند و با آنها ازدواج کردند. جمشید شیفته جمشید هاشمپور است و نیسان آبیاش؛ رضا هم عاشق شعر و شاعری و در رویاهایش شاعری نامدار! جمشید با نیسانش کار میکند و ریال روی ریال میگذارد تا چرخ زندگیاش بچرخد، رضا هم در جستجوی فرصتی برای بهبود اقتصاد زندگیاش و شغلی بهتر! البته قصهها دست از سر زندگی جمشید و رضا برنمیدارند و مدام آنها را درگیر اتفاقاتی ریز و درشت میکنند، اتفاقاتی که گهگاه لحظات شیرینی میسازند و گاهی هم غمگین! نیسان آبی قصه جیب خالی است و پول، قصه عشق است و شیفتگی، قصه خیانت است و وفاداری و از همه مهمتر نیسان آبی قصه خانواده است.
در مورد پسری حبابی شکل به نام جیمز است که همراه با بهترین دوستان خود مکس و اکو، وارد ماجراجوییهایی جذاب، بامزه و خندهدار میشود و…
"سو دونگ-جه"، که بهدلیل شهرت بدش بهعنوان یک دادستان فاسد با آیندهای تیره روبهروست، به پروندهای پرمخاطب و مهم گماشته میشود. این مأموریت جدید او را وادار میکند تا در مرزی خطرناک میان غریزههای دادستانی و تمایلات فرصتطلبانهاش قدم بردارد.
پاداش حکمت به همراه دستیارش طوفان به قصد تعمیرات وارد موسسه گلشنِ جاوید می شوند. همزمان خانم گلشن مالک خیریه برای تخلیه موسسه در آنجا حضور پیدا می کند. برو بچه های خیریه با خواهش و اصرار سعی در منصرف کردن گلشن از تصمیمش دارند.این اتفاق پاداش و طوفان را درگیر ماجراهایی غیرقابل پیش بینی می کند.
الکس کراس یک کارآگاه قتل برجسته اما دارای نقص است و پر از تناقضهاست. او پدری دلسوز و مردی خانوادهدوست است، اما زمانی که به دنبال قاتلان میگردد، تکبعدی و به حد وسواس میرسد. او شدیداً به محبت نیاز دارد، اما قتل همسرش او را در وضعیت روحی پیچیدهای قرار داده است.
قسمت ششم منتشر شد.
دوست داشتنی، وفادار و نترس، دختر یک رئیس دزد تحت تعقیب، در جنگل جادویی و خیانتکار پدرش، دوستی مخفی پیدا می کند.
قسمت ششم منتشر شد.
وقتی پنج شهروند معمولی جنوب لندن متوجه می شوند که قدرت های خارق العاده ای دارند، تنها به یک مرد بستگی دارد که آنها را گرد هم بیاورد تا زنی را که دوست دارد نجات دهد.
لیام، دانشآموز ششم ابتدایی و دوستداشتنی، نامهای به سنتا مینویسد و از او میخواهد که ثابت کند واقعاً وجود دارد. اما لیام دیسلکسی دارد و به اشتباه نامهاش را به شیطان ارسال میکند، کسی که با هیجان از دریافت اولین نامه طرفدارش به خانه لیام میآید و میخواهد قسمتی از روح لیام را برای خود بگیرد.
نوبت سنت نیک است که یک ماجراجویی درون دالان خرگوش داشته باشد. در آنجا او با چایخانهدار دیوانه، که به عنوان یک میزبان مهمانی چای با مد بالا و دوستدار گوزنهای شمالی بازآفرینی شده است، روبرو میشود؛ خرگوش سفید، شخصیتی دوستداشتنی و فراموشکار؛ ملکه قلبها، که نفرتانگیز از زرق و برق و مشابه اسکرودج است؛ دستیار ضد خود، گربه چشایر و خود آلیس، که مهربانیاش به سنت نیک کمک میکند تا کریسمس را نجات دهد.