روایتی از سرگذشت زندگی یک فرمانده جنگ ایران و عراق دارد که در زندگی اشتباهاتی مرتکب شده و در عالم برزخ سعی در جبران خطاهایش دارد. این اتفاقات در قالب طنز موقعیت رخ میدهند.
“اختاپوس” از درون یک غار، امورات قلعه را فرمانروایی میکند. او برای به دام انداختن آهوها و نوشیدن عصاره تن آنها “بل بله” را به خدمت گرفته اما آهوها با نقشهای “پیشونیسفید” از قلعه فرار میکنند. از سوی دیگر مادر “آهو پیشونیسفید” برگشته تا آهو را از “سالار” یعنی پدر خواندهاش پس بگیرد و “پیشونیسفید” به دلیل رنجش از سالار، میخواهد به پیش مادرش بازگردد اما..
یک سرگرد ارتش به همراه افرادش که پسرش نیز در میان آنهاست، به مأموریت انفجار پل الخلیل در خاک عراق میروند. اما حین عملیات، پسر سرگرد به شهادت میرسد و او به همراه افرادش به اسارت نیروهای عراقی درمی آیند. در بازداشتگاه، سرگرد تظاهر به همکاری با عراقیها میکند و از این طریق موفق میشود به همراه سه تن دیگر از اسیران، نظر فرمانده بازداشتگاه را نسبت به ضبط یک مصاحبه تلویزیونی جلب کند..
قرار است رئیس جمهور از شهری کوچک (جاروف) که مشخص نیست در کجای ایران قرار دارد، بازدید کند. به این علت اکثر مردم شهر شروع به نوشتن نامه برای رئیس جمهور میکنند و مشکلات خود را در نامه توضیح میدهند. داستان از جایی شروع میشود که هیئت دولت و مقامات پس از بازدید از شهر میروند و یک محموله نامه پس از رفتن رئیس جمهور و همراهانش به فرمانداری میرسد و چون قرار است رئیس جمهور در همان روز از طریق فرودگاه به تهران بازگردد نامهها باید هر چه سریعتر به دست رئیس جمهور برسد..
مهدی باکری، فرمانده لشگر 31 عاشورا از برادر کوچک ترش حمید می خواهد علی رغم مشکلاتی که برایش پیش آمده به منطقه برگردد و در کنار او باشد. حمید می پذیرد و همراه می شود. حالا بعد از عملیات خیبر، مهدی باید تنها به خانه برگردد …
چهار هواپیماربا، سه مرد و یک زن، روز پنجم ژوئن، یک هواپیمای ایرانی را میربایند. فرماندهٔ آنها شخصی است به نام فریبرز اتابکی که در میانهٔ ماجرا وارد معرکه میشود. دو تن از مسافران، که بعداً معلوم میشود یکی از آنها افسر است، هواپیمارباها را خلع سلاح میکنند و در برابر حیرت مسافران هواپیما را به همان مقصدی که هواپیماربایان میبردند هدایت میکنند..
ناصر، رزمنده اي كه بارها در جبهه بوده و حالا به كار تصويربرداري مشغول است، پس از شهادت شوهر خواهرش علي كه الگوي او در زندگي بوده، نسبت به جعفر كه مي خواهد با خواهرش ازدواج كند و جاي علي را بگيرد، احساس خوشايندي ندارد، با اين حال حاجي ـ فرمانده عمليات در خاك عراق ـ ناصر را به عنوان تصويربردار به همراه جعفر و هادي ـ كه خانواده اش را در دزفول از دست داده...
گرگیج، سردسته گروهی از قاچاقچیان مواد مخدر، پس از کشتن برادر فرمانده پاسگاه منطقهای در سیستان و بلوچستان که یک سرگرد نیروی انتظامی است، دستور قتل همسر یکی از زیردستانش به نام زایلی را نیز به دلیل امتناع از حمل اسلحه قاچاق صادر میکند. سرگرد که زایلی را قاتل برادر خود میپندارد، او را به زندان میفرستد و در انتظار اعدامش لحظه شماری میکند. در این حال، سرگرد در کمال تعجب دستور همکاری با زایلی برای نابودکردن گرگیج را دریافت میکند.
فیلم مجبوریم روایتگر یک دختر کارتن خواب است که توسط شوهرش برای باردار شدن و زایمان ، به مردان فروخته میشود و ناخواسته در آخرین بارداری تحت عمل جراحی توبکتومی (لوله بستن) قرار میگیرد. یک وکیل (نگار جواهریان) به وی کمک میکند تا از دکتر شکایت کند.
یک سرباز جوان هلندی پس از جنگ جهانی دوم برای سرکوب تلاشهای استقلالطلبانه مستعمره هلند به اندونزی اعزام میشود، اما زمانی که به جوخهای که فرماندهای بیرحم دارد میرود، خود را میان انجام وظیفه و عذاب وجدان گرفتار میبیند.