داستان فیلم بر محور گروهی از دانشمندان میچرخد که در درازگودال ماریانا گونههای جدیدی را کشف میکنند، که بوسیلهٔ پرده حرارتی سولفید هیدروژن پوشیده شدهاست. در بین این موجودات، گونهای از یک کوسه غول پیکر به نام مگالودون وجود دارد، موجودی که میلیون ها سال تصور میشد منقرض شدهاست. جوناس تیلور (جیسون استاتهام) کاپیتان نیروی دریایی برای کمک به ایستگاه تحقیقاتی فراخوانده میشود، اما خیلی زود هیولا فرار میکند و در مسیرش همه چیز را نابود میکند، و به این ترتیب یک مسابقه با زمان برای متوقف کردن آن آغاز میشود.
گروهی از قاتلان معروف به کالکتیو، یک حلقه بسیار پیچیده قاچاق انسان را هدف قرار میدهند که توسط شبکهای از افراد میلیاردر حمایت میشود. در ادامه آنها مجبور میشوند برای انجام مهمترین ماموریت خود از یک قاتل تازهکار به نام سم الکساندر کمک بگیرند و…
راهبه ای که در سال 1890 در داکوتای شمالی سفر می کند، یک یاغی را از مرگ نجات می دهد. او در ازای راهنمایی او به کلیسایی در اعماق بدلندز از او پرستاری می کند تا سلامتی خود را حفظ کند.
دو شخصیت با عناصر متفاوت, یک زن جوان سرسخت و شوخ طبع ساخته شده از آتش با مردی جوان ساخته شده از آب با نام وید که شخصیتی آرام و احساساتی دارد، رابطه صمیمانهای برقرار میکند. اما به دلیل اینکه رفاقت با وید به معنای واقعی کلمه به امبر آسیب میرساند، دوستی او باعث میشود که او در باورهایش در مورد جهان تجدید نظر کند…
ریچل استون، مامور اطلاعاتی یک آژانس بینالمللی است که باید ماموریت خطرناکی را برای محافظت از یک سلاح مرموز که با نام قلب شناخته میشود، آغاز کند. حال ریچل استون وظیفه دارد تا این سلاح را از افتادن به دست دشمن در امان نگه دارد و…
زن و شوهری بهنام مایا و جیمی از خانهی قبلی خود برای آرامش به خانهای روستایی در ایرلند میروند اما پس از مدتی متوجه میشوند که موجوداتی خطرناک و قاتل در نزدیکی خانهشان زندگی میکنند.
یک افسر پلیس لسآنجلس به نام مارک پس از کشته شدن برادرش برای یافتن پاسخ علت مرگ او و گرفتن انتقام، شهر را ترک کرده و به جزیرهای که در آن بزرگ شده، باز میگردد. اما مارک به زودی خود را در یک نبرد خونین با سرمایهدار فاسدی میبیند که جزیره را به تسخیر خود در آورده و…
دث استروک که مهارتهای رزمی وی مثال زدنی است و در تاریکی شب دشمنان خود را به دام می اندازد، اکنون از اشتباهات گذشته خود درس عبرت گرفته است و با دقت تمام به سراغ دشمنانش میرود. او که از مرگ همسر و فرزندش متاثر است، در جریان نابودی دشمنان خود، با خاطراتی از آن اتفاقات روبرو میشود.
خانم توییدی یک مرغ داری را می گرداند که اکثر ساکنانش به زندگی کوتاه و یک نواخت شان، یعنی تخم گذاشتن و سرانجام به غذای اصلی روز یکشنبه ی آدم ها تبدیل شدن، تن داده اند. اما “جینجر” به دنبال زندگی بهتری است و مدت هاست به دنبال راهی برای فرار میگردد…
مک کوئین با بهترین دوست خود برای مسابقه بین المللی ستاره لایتنینگ در برابر سریع ترین ماشین های جهان خود را آماده می کنند.