همانطور که راکیت تلاش می کند بفهمد چرا مادرش به خانه نمی آید، با پدرش بوش تعطیلات جادویی را آغاز می کند تا متوجه شود که آنها واقعاً از قانون فرار می کنند. راکیت با Ash Ash یک همروح و سپس عشق نوجوان پیدا میکند، اما این اقیانوس است که به او امنیت و آرامشی میدهد که از پدر و مادرش آرزویش را دارد. در نهایت راکیت پسری است که توسط طبیعت پرورش یافته و نگهداری می شود.
لورل و هاردی اولین شب گشت خود را در اداره پلیس می گذرانند. ساده لوحی و اشتباهات آنان باعث می شود تا سارق اصلی از صحنه بگریزد اما...
لورل و هاردی در پی “مری رابرتز” هستند تا خبر فوت پدرش را به وی بدهند و ارثیه هنگفتی از جمله یک معدن طلا را که پدرش برایش به جای گزارده به وی تحویل دهند. آنها مری را در کافهای در غرب میابند. ولی صاحب کافه و همسرش طماعش در پی بدست تصاحب این ثروتند.
لورل و هاردی به تازگی یک مغازه تعمیرات الکتریکی راه اندازی کرده اند، اما با زن و مردی که در مجاورت آنها صاحب فروشگاهی می باشند به مشکل بر می خورند…
لورل و هاردی به توصیه پزشک و برای درمان از شهر خارج شده و به کوهستان سفر می کنند اما در آنجا ماجراهایی برایشان اتفاق می افتد…
“لورل” و “هاردی” با یک چالش بزرگ در کار خود روبرو شده اند. آنها باید یک پیانو بزرگ و سنگین را از پله های بسیاری بالا ببرند و تحویل صاحبش دهند…
سیرکی که لورل و هاردی در آن کار میکنند ورشکست میشود و مالک سیرک به هر یک از کارکنان یکی از حیوانات سیرک را به عنوان دستمزد می هد. از این میان سهم هاردی یک گوریل ماده و سهم لورل جعبهای پر از حشره “ساس” میشود. مشکل اصلی اینجاست که آنها جایی را برای اقامت ندارد و کسی هم به یک گوریل اتاق اجاره نمیدهد…
با آغاز جنگ در آوریل سال 1917، سربازی اجباری ارتش آغاز میشود. در این میان لورل و هاردی نیز به اجبار به جنگ فرستاده میشوند و سادله لوحی آنها در جنگ ماجراهایی طنز و بامزه ای می آفریند. بعد از پایان جنگ آنها باید به دختر کوچولوی دوستشان که اسیر شده کمک کنند و…
یک فرد بدشانسی به ناچار به “اولیور” و “استنلی” روی آورده است و آن ها را مجبور میکند تا به یک پیرزن برای غذا خوردن التماس کنند و…
لورل و هاردی فقیر و بیکار سرگرم ماهیگیری در بندر هستند که به طور تصادفی روزنامهای میبینند که در آن آگهی ای برای قرائت وصیت نامه ابنزل لرول ثروتمند نوشته شده است. لورل و هاردی به امید دریافت سهمی از ارث راهی خانه ابنزل لورل میشوند بی خبر از اینکه وی به قتل رسیده و ماجرا با آن چیزی که تصور میکنند بسیار تفاوت دارد.