آرتور فلک در آرکهام نهادینه شده است و منتظر محاکمه برای جنایات خود به عنوان جوکر است. آرتور در حالی که با هویت دوگانه خود دست و پنجه نرم می کند، نه تنها به عشق واقعی برخورد می کند، بلکه موسیقی را که همیشه در درونش بوده است، می یابد و...
در دنیایی که هیچ کس صحبت نمی کند، یک جامعه مؤمن تحت رهبری زنان، زن جوانی را که از زندان فرار کرده است، شکار می کند.
در دوران پادشاهی چوسان، دو دوست که با هم بزرگ شده و یکی ارباب و یکی رعیت بود، پس از جنگ در دو جبهه مخالف قرار می گیرند و دشمن هم می شوند.
نویسنده ای جوان برای اینکه موضوع جدیدی برای کتاب خود پیدا کند، تصمیم می گیرد به زادگاهش سفر کند، اما پس از مدتی، با یک موجود ترسناک و عجیب روبرو می شود و...
آبنوس جکسون، مادر مجردی که در حال مبارزه با شیاطین شخصی خود است، خانواده خود را برای شروعی تازه به خانه جدیدی منتقل می کند. اما زمانی که اتفاقات عجیب در داخل خانه مشکوک به خدمات حفاظت از کودکان را افزایش می دهد و خانواده را از هم می پاشد، آبنوس به زودی خود را درگیر نبردی برای زندگی و روح فرزندانش می بیند.
مارینت که حالا به «کرونو باگ» تبدیل شده، به همراه «بانیکس» باید آینده را نجات دهند و بفهمند چه کسی هویت او به عنوان لیدیباگ را کشف کرده و معجزهگرش را دزدیده است. در این مسیر، آنها پی میبرند که معجزهگر پروانه صاحب جدیدی دارد که راز نهایی را فاش کرده. تنها امید لیدیباگ شکست دادن این رقیب برای جلوگیری از نابودی است.
جائه پیل و سانگ گو که خود را سرسخت معرفی می کنند به خانه رویایی خود به سبک اروپایی نقل مکان می کنند. هنگامی که بازدیدکنندگان ناخواسته وارد می شوند، روح شیطانی مهر و موم شده ای را در زیرزمین بیدار می کنند و هاله ای تاریک شروع به احاطه می کند.
گروهی از جوان استعمارگر فضایی در حالی که انتهای یک ایستگاه فضایی متروک را میخرند، با وحشتناکترین شکل زندگی در جهان رو به رو میشوند.
زنی جوان به نام به سوک ریو که تلاش میکند زندگی خود را تغییر دهد دوباره به کره باز میگردد. در این میان او با دوست دوران کودکی خود، یک معمار برجسته و مغرور به نام چوی سونگ هیو، روبرو میشود. حال آنها به عنوان همسایه در ابتدا با هم اختلاف پیدا میکنند، اما به تدریج به یکدیگر نزدیک شده و عاشق هم میشوند و…
داستان حول محور دو کارآگاه می گذرد که به اتفاقات مرموزی که در یک دهکده رخ می دهد می پردازند. وقتی گو جونگ وو 19 ساله بود، در آستانه ورود به یک دانشکده پزشکی معتبر بود؛ اما به خاطر قتل دو همکلاسی دستگیر شد. کو جونگ وو نمی توانست به خاطر بیاورد که آیا او این قتل ها را انجام داده یا نه و جسدی هرگز پیدا نشد. پس از گذراندن 10 سال زندان، کو جونگ وو به زادگاهش باز می گردد. او تصمیم می گیرد برای همیشه آنجا را ترک و زندگی جدیدی را آغاز کند، اما یک سری اتفاقات عجیب رخ می دهد…