
فیلها، شیرها، گرگها و بسیاری از گونههای دیگر در دلتای اوکاوانگو در صحرای کالاهاری زندگی میکنند اما فرا رسیدن فصل خشکسالی آینده آنها را تهدید میکند و…
یک سازمان مرموز زنی را زندانی می کند و می خواهد توانایی نهفته ذهن خوانی او را آزمایش کند.
تلما آرزو دارد یک تک شاخ پر زرق و برق باشد. سپس در لحظه ای نادر صورتی و پر زرق و برق از سرنوشت، آرزوی تلما محقق می شود. او به سرعت به یک ستاره بین المللی می رسد، اما با هزینه ای غیرمنتظره. پس از مدتی، تلما متوجه می شود که او مانند خود معمولی و بدون درخشش خود شادتر بوده است. بنابراین او شاخ خود را پایین می آورد، برق هایش را پاک می کند و به خانه برمی گردد، جایی که بهترین دوستش با در آغوش گرفتن منتظر اوست.
سانگ یو از تلاش برای بیدار ماندن بسیار خسته است. هر بار که چشمانش را می بندد، دیو در خواب او را تعقیب می کند و می کشد. یک شب سانگ متوجه میشود که قدرت خاصی دارد: او میتواند گنجینههایی را از رویاهایش به واقعیت برساند. تقریباً یک شبه، او تبدیل به یک مرد ثروتمند می شود. اما ثروت او توجه یک گانگستر بی رحم را نیز به خود جلب می کند.
بکت یک گربه نازپرورده و خودخواه است که دست خوش شانسی که به او داده شده را کاملا بدیهی می داند. با این حال، زمانی که او نهمین زندگی خود را از دست می دهد، همه چیز در شرف تغییر است.
پنج ماه پس از قتل، کریستوفر رابین سعی می کند در حالی که با PTSD خود دست و پنجه نرم می کند، به زندگی عادی خود بازگردد. در اعماق جنگل 100 آکری، خشم مخربی رشد می کند که وینی پو، پیگلت، جغد و ببر پس از فاش شدن وجودشان، خانه و زندگی خود را در خطر می یابند.
مکانی خیالی به نام انجانادری که در آن قهرمان داستان قدرت هانومان را بدست می آورد و برای انجانادری می جنگد.
طرفداران پایان دادن به بی خانمانی، یک تورنمنت سالانه برای افراد بی خانمان ترتیب می دهند تا در یک سری مسابقات فوتبال به نام جام جهانی بی خانمان ها شرکت کنند.
1979. دونالد لاووی یک قاتل ترسناک است که به دستور کلود دوبوآ، رئیس گروه اوباش جنوب غربی مونترال کار می کند. دونالد وظیفه دارد تا سرباز جدید خود سرژ ریوارد را بپذیرد، یک کلاهبردار کوچک سرش که به زودی او را در یک قتل مضاعف به خطر می اندازد. دونالد به لطف وکلای قبیله دوبوا از عدالت اجتناب می کند، اما این تنها یک شکست موقت برای کارآگاه گروهبان راجر برنز است، که می خواهد لاووی را متقاعد کند تا یک خبرچین شود.
یک پلیس صادق تلاش می کند تا مغز پشت سر یک سری سرقت ها و قتل ها را ردیابی کند، اما وقتی خانواده اش در بازی جنایتکاران دست به دست می شوند، همه چیز شخصی می شود.