دختری به نام سپیده تصمیم دارد با دوست برادرش کیومرث ازدواج کند. او همراه نامزدش کیومرث و بردارش چنگیز برای خرید حلقه ازدواج به یک طلا فروشی میروند. آنها با شوق مشغول انتخاب حلقه هستند که در میان بهت همه، چنگیز اسلحه میکشد و صاحب طلافروشی را وادار میکند محتویات گاوصندوق و همه طلاها را داخل ساکی بریزد. با مقاومت طلافروش، چنگیز به او شلیک میکند.
یک سوپرمارکت در حومه مسکو، به مثابه قلب تاریکی برای "کارمندان" ازبک است که در آنجا بهصورت شبانهروزی کار میکنند و تهدید، مورد سوءاستفاده و زندانی میشوند. محبت موفق به فرار میشود و چرخه بیرحمانه بردهداری مدرن را افشا میکند.
ک خانواده آمریکایی دعوت میشوند تا آخر هفته را در خانه روستایی یک خانواده جذاب بریتانیایی بگذرانند که قبلا در تعطیلات با آنها دوست شده بودند. اما به ز ودی و با وقوع حوادثی مرموز، این آخر هفته به ظاهر رویایی به یک کابوس وحشتناک تبدیل شده و…
ریشههای دنیای محبوب تبدیلشوندگان را نشان میدهد و داستان دو ربات به نامهای آپتیموس پرایم و مگاترون را به تصویر کشیده است که به عنوان دشمنان قسمخورده هم شناخته میشوند، اما آنها زمانی بهترین دوستان یکدیگر بودند که سرنوشت سیاره سایبرترون را برای همیشه تغییر دادند و…
تاج پادشاه نپتون دزدیده شده و دزد آن هم مشخص نیست اما به نظر میرسد که کار آقای کراب باشد. او رئیس باب اسفنجی داستان ماست. همه فکر می کنند آقای کراب متهم اصلی است. از طرفی آقای کراب حاضر است بمیرد اما به ترفیعی که همیشه منتظر آن بوده و حتی در رویاهایش به آن فکر میکرده برسد. باب اسفنجی هم برای کمک به رئیسش همه کار میکند…
داستان از این قرار است که ملکهای در وسط زمستان کنار پنجرهای نشسته بود و مشغول قلابدوزی از روی طرحی از جنس درخت آبنوس بود که انگشتش را زخمی میکند.او با دیدن خون آرزو میکند که دختری که از او به دنیا میآید پوستی به سفیدی برف و لبانی به سرخی خون و مو وچشمانی به سیاهی قالب درخت آبنوس که در دستانش بود داشته باشد. سال بعد دختری با همان ویژگیها که ملکه آرزو کرده بود به دنیا میآید ولی ملکه هنگام وضع حمل میمیرد. اسم آن دختر را سفید برفی مینامند. سال بعد شاه همسر دیگری برای خود اختیار میکند ملکه جدید بسیار زیبا اما فوقالعاده مغرور بود. او آینهای جادویی داشت که قادر به تکلم بود یکی از وظایف آینه این بود که به ملکه اعلام کند که او زیباترین فرد روی زمین است.
هیچ چیز آن چیزی نیست که به نظر می رسد وقتی که یک شب یک قاتل زنجیره ای شکل می گیرد...
من پنگوئن گمشده ای از آلودگی نفتی دریا نجات پیدا می کند و زندگی ماهیگیر دلشکسته ای را زیرورو می کند. طولی نمی کشد که آن دو دوستانی جدانشدنی می شوند و حتی اقیانوس وسیع هم نمی تواند میان آن ها جدایی بیندازد.
سهگانهی محبوب شما بازگشته است. آنها تابستانی پر از ماجراجویی را در کوههای تاترا سپری خواهند کرد. در طول این سفر، والدک متوجه میشود که پدرش - کسی که سالها پیش خانوادهاش را ترک کرده بود - در نزدیکی زندگی میکند.
وقتی دختر نوجوانش پس از یک تجربه نزدیک به مرگ، رفتارهای روز به روز نگرانکنندهتری از خود نشان میدهد، مادر متقاعد میشود که دخترش همراه چیزی شیطانی از آن طرف بازگشته است.