
چهار دوست تصمیم میگیرند برای یافتن گنجی پنهان وارد خانهی مورگان شوند. آنها کشف میکنند که پیش از استقلال، این خانه متعلق به یکی از کارمندان بریتانیایی به نام مورگان بوده است. اما آنچه در ادامه رخ میدهد، قابل پیشبینی نیست.
گریس زنی مذهبی است که در خانهای قدیمی زندگی میکند. این خانه همیشه تاریک نگه داشته میشود، زیرا دو فرزند او، آن و نیکلاس، به طور نادری به نور حساس هستند. وقتی خانواده کمکم به این شک میافتند که خانهشان تسخیر شده، گریس با تمام وجود تلاش میکند تا در برابر رویدادهای عجیب و رؤیاهای نگرانکننده، از فرزندانش محافظت کند.
زندگی کارل مثل ساعت دقیق و منظم پیش میرود: هر روز از خانهای به خانه دیگر میرود و برای چند مشتری وفادارش کتاب میبرد. او سلیقهی هرکدام را میداند و با دقت داستانی را انتخاب میکند که دقیقاً مناسب آنها باشد. اما این زندگی منظم و پیشبینیپذیر، با ورود دختربچهای شاد و 9 ساله به نام شاشا
استفانی، دانشجوی دانشگاه، که گرفتار کابوسی خشونتآمیز و تکرارشونده شده، به خانه بازمیگردد تا تنها کسی را پیدا کند که شاید بتواند این چرخه را بشکند و خانوادهاش را از سرنوشت هولناکی که بیتردید در انتظارشان است، نجات دهد.
مادری مجرد، ساعتهای طولانی در روز کار میکند تا بتواند دختر بیمار خود را در بیمارستان نگه دارد. روزی، مردی مرموز به درِ خانهاش میآید و به او پیشنهاد میدهد که در ازای مبلغی قابلتوجه، در ترجمهی یک کتاب باستانی همکاری کند.
در روستایی دورافتاده در جزیره کارپاتیا، دختری خجالتی به نام یوری در یک مزرعه بزرگ میشود و از کودکی یاد میگیرد که از گونهای حیوانی مرموز به نام «اوچی» بترسد. اما وقتی یوری یک بچه اوچی زخمی را پیدا میکند که جا مانده، تصمیم میگیرد از خانه بگریزد و سفری پرماجرا را برای بازگرداندن او به خانهاش آغاز کند.
بهخاطر مشکلات مالی، خانواده ییلماز به خانه مادربزرگشان، سعدت، نقلمکان میکنند. اما سعدت آنطور که فکر میکردند تنها زندگی نمیکند. خانه قدیمی سعدت که همزمان مزار همسر مرحومش هم هست، محل سکونت موجوداتی از بعد دیگری است. و این موجودات هیچکس را در خانه نمیخواهند جز خود سعدت.
پس از نقلمکان به خانهای جدید، دختربچهای شروع به رفتارهای عجیب و نگرانکننده میکند، تا اینکه یک روز ناگهان پشت کمد ناپدید میشود. پدر، که از این اتفاق ویران شده، هیچ سرنخی از ناپدید شدن دخترش ندارد، تا اینکه یک جنگیر برای کمک از راه میرسد.
مردی خانوادهدوست و فداکار دچار وسواس نجات جان قربانیان تصادف در پیچ خطرناک مقابل خانهاش میشود — وسواسی که ممکن است همه چیز را از او بگیرد.
شبکه اینترنت به هر خانهای گسترش یافته است. دابه، تحت فرمان سیستمهای الکترومغناطیسی در سراسر جهان، با شیاطین و داراییهای سایهای در دست گرفته شد.