وقتی پنج زن در یک پیادهروی شرکتی شرکت میکنند و تنها چهار نفر از آن طرف بیرون میآیند، ماموران فدرال آرون فالک و کارمن کوپر به اعماق رشتهکوههای ویکتوریا میروند تا به امید یافتن آلیس راسل، خبرچین افشاگرشان، تحقیق کنند. زنده.
1979. دونالد لاووی یک قاتل ترسناک است که به دستور کلود دوبوآ، رئیس گروه اوباش جنوب غربی مونترال کار می کند. دونالد وظیفه دارد تا سرباز جدید خود سرژ ریوارد را بپذیرد، یک کلاهبردار کوچک سرش که به زودی او را در یک قتل مضاعف به خطر می اندازد. دونالد به لطف وکلای قبیله دوبوا از عدالت اجتناب می کند، اما این تنها یک شکست موقت برای کارآگاه گروهبان راجر برنز است، که می خواهد لاووی را متقاعد کند تا یک خبرچین شود.
کریشنا مأمور یک آژانس جاسوسی هندی است و ماموریت دارد خبرچینی را پیدا کند که اطلاعات محرمانه دفاعی هندوستان را می فروشد؛ اما او میان عشق و شغل خود که جاسوسی است گرفتار شده است.
آموزگاری که به تازگی در یکی از مدارس جنوب شهر عهدهدار امر تدریس است، سعی برآن دارد که برخورد متفاوتی با شاگردان فقیر کلاس داشته باشد. پس از ماجراهایی که در مدرسه رخ میدهد با توطئه یک خبرچین، آموزگار توسط مأمورین ساواک دستگیر شده و مدرسه بار دیگر به صورت سابق خود باز میگردد، دیگر کسی به شاگردان فقیر کلاس توجهی ندارد...
اصغر زاغی شاغل در تماشاخانه، در واقع با خبرچینی برای ساواک امرار معاش میکند. وی بهطور تصادفی پی به مخفی گاه انقلابیون در همسایگی خود می برد ولی هنگامیکه قصد لو دادن آنها را دارد متوجه مهربانی و دلسوزی انقلابیون در حق خودش و زن و بچه بیمارش میشود. پس پشیمان شده و راه فرار آنها را فراهم میکند و خودش هم نقل مکان میکند.
مردی به نام درایور به همراه برادر و دوستانش برای دزدی از یک مکان مهم برنامهریزی میکنند ولی پس از انجام دزدی، نامزد برادرش که خبرچین پلیس بوده و آن سرقت را به یک پلیس فاسد اطلاع داده بود با حمله آن پلیس مواجه می شود.
یک دزدی ناموفق نشان می دهد که یک خبرچین پلیس است و فشار در یک انبار افزایش می یابد. وقتی بازماندگان - آقای وایت کهنه کار، آقای نارنجی تازه وارد، آقای بلوند آزاد شده روان پریش، آقای پینک راسوی دعواگر و آقای نایس گای ادی - بازماندگان خشونت به بار می آورند.