
درگیر یک ازدواج پرتنش، اِچا در مردی که هر شب به رؤیاهایش میآید آرامش مییابد. اما این آرامش خیلی زود به وحشت تبدیل میشود، زمانی که آن مرد به شکل روحی پلید پا به دنیای واقعی میگذارد.
این داستان همزمان با اتفاقات فیلم «جان ویک: فصل سوم – پارابلوم» جریان دارد؛ جایی که «ایو ماکارو» آموزشهای خود را در سنتهای قاتلان گروه «روسکا روما» آغاز میکند.
کایرا و آیزاک زمانی رهبران یک گروه چندملیتی نیروهای ویژه به نام «نیروی سایه» بودند. آنها با عاشق شدن، قوانین را زیر پا گذاشتند و برای محافظت از پسرشان، مخفی شدند. حالا که جایزهی بزرگی برای سرشان تعیین شده و «نیروی سایه» خشمگین در تعقیبشان است، مبارزهی یک خانواده به جنگی تمامعیار تبدیل میشود.
در فیلم «سرا، راز گذشته»، داستان اتفاقاتی روایت میشود که زمانی رخ میدهد که دکتر اوغوز، که مدتی است با کابوسها دست و پنجه نرم میکند، با سرا که در بخش روانپزشکی بستری است، ملاقات میکند.
زندگی سدا، نقاشی جوان، با رویدادهای آسیبزایی که پیدرپی تجربه میکند، دچار تزلزل میشود. حال و هوای زندگیاش بهتدریج تاریکتر میشود. در همین زمان، نیرویی دیگر تحت تأثیر نیروهای شیطانی هدایت میشود. زنی که بدون خواست خود با چیزهایی فراتر از درکش ارتباط برقرار میکند، نمیتواند دلیل ترسهایش را درک کند و سرانجام با واقعیت روبهرو میشود.
در لسآنجلس سال 1967، مادری بیوه همراه با دو دخترش برای رونق بخشیدن به کسبوکار فریبکارانه احضار ارواح، ترفند جدیدی را به کار میگیرند؛ اما ناخواسته شر واقعی را به خانه خود دعوت میکنند. زمانی که روحی بیرحم جسم دختر کوچکتر را تسخیر میکند، این خانواده کوچک با ترسهایی غیرقابل تصور روبهرو میشوند تا دختر را نجات داده و این موجود شریر را به دنیای دیگر بازگردانند.
پنج سال از زمانی که «جوی» برای دنبال کردن رؤیاهایش با «ایتن» و هنگکنگ خداحافظی کرد و راهی کانادا شد گذشته است. پس از تلاشی سخت برای حفظ عشقشان در برابر گذر زمان، فاصلهی جغرافیایی و تعطیلی جهانیای که آنها را از هم دور نگه داشت، جوی و ایتن دوباره در کانادا به هم میرسند — اما درمییابند که هر کدام بهتنهایی بسیار تغییر کردهاند.
داستان در دهه 1970 روایت میشود. «ابهینایا واسودو»، پستچی یتیم و خوشمشربی است که مردم روستای «کریشناگیری» را خانوادهی بزرگ خود میداند. اما زمانی که چند زن در روستا ناپدید میشوند و یکی از عزیزان واسودو نیز نزدیک است ربوده شود، او مصمم میشود تا حقیقت ماجرا را کشف کند.
زندگی یک قاتل حرفهای بازنشسته زمانی دگرگون میشود که همسر سابق و پسرش بدون اطلاع قبلی، درست در ایام تعطیلات به سراغش میآیند—زیرا آنها در حال فرار از همدستان قدیمی او در مافیا هستند.
آبریل برای نجات مزرعه خانوادگیاش از فروش به نامزد سابقش به آرژانتین میرود. اما زمانی که تهدیدهای بیرونی مزرعه را در خطر میاندازند، آن دو مجبور میشوند با هم متحد شوند — و در این میان، شعله عشق میانشان دوباره روشن میشود.