قسمت دوازدهم منتشر شد.
نیسان آبی قصه جمشید است و رضا، قصه دو دوست قدیمی که روزی روزگاری عاشق دو خواهر به اسم زری و پری شدند و با آنها ازدواج کردند. جمشید شیفته جمشید هاشمپور است و نیسان آبیاش؛ رضا هم عاشق شعر و شاعری و در رویاهایش شاعری نامدار! جمشید با نیسانش کار میکند و ریال روی ریال میگذارد تا چرخ زندگیاش بچرخد، رضا هم در جستجوی فرصتی برای بهبود اقتصاد زندگیاش و شغلی بهتر! البته قصهها دست از سر زندگی جمشید و رضا برنمیدارند و مدام آنها را درگیر اتفاقاتی ریز و درشت میکنند، اتفاقاتی که گهگاه لحظات شیرینی میسازند و گاهی هم غمگین! نیسان آبی قصه جیب خالی است و پول، قصه عشق است و شیفتگی، قصه خیانت است و وفاداری و از همه مهمتر نیسان آبی قصه خانواده است.
در شهر سیسیلی تائورمینا، ایتالیا، شاعری مشتاق در جستجوی الهام با یک خواننده موسیقی محلی ملاقات می کند که سعی دارد دنباله ای از موفقیت خود را بنویسد.
زنی شصت ساله که در اولین مراحل بیماری آلزایمر به سر می برد، با ثبت نام کردن در یک کلاس شعر سرایی دوباره روحیه اش را به دست می آورد…