آرون، یک معاون تازهاستخدامشده، به دنبال یک قاتل سریالی مرموز میرود که قربانیانش دختران جوان هستند و آنها را به قتل میرساند. پس از وقوع چندین قتل، آرون به این نتیجه میرسد که این جنایات توسط یک روانپریش مبتلا به اختلال ضداجتماعی انجام میشود. قاتل به جنایاتش ادامه میدهد، اما آرون به هیچ وجه قصد توقف در پیگیری این پرونده را ندارد.
وقتی یک کوارتربک محبوب تیم دانشگاهی در دوران "هیستری شیطانی" اواخر دهه 1980 ناپدید میشود، یک گروه متال دبیرستانی از آدمهای حاشیهای که در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات هستند، متوجه میشوند که میتوانند از علاقه ناگهانی شهر به علوم غریبه بهرهبرداری کرده و به عنوان یک فرقه شیطانی شهرت بسازند.
قسمت چهاردهم منتشر شد.
درباره یک شیطان از جهنم که در بدن کانگ بیت-نا، قاضی زیبایی که در یک حادثه جان خود را از دست داده بود، زندگی میکند. مأموریت او این است که کسانی را که باعث مرگ دیگران شدهاند به جهنم بفرستد تا بتواند به جهنم بازگردد، اما سپس با کارآگاهی به نام هان دا-اون آشنا میشود.
لیام، دانشآموز ششم ابتدایی و دوستداشتنی، نامهای به سنتا مینویسد و از او میخواهد که ثابت کند واقعاً وجود دارد. اما لیام دیسلکسی دارد و به اشتباه نامهاش را به شیطان ارسال میکند، کسی که با هیجان از دریافت اولین نامه طرفدارش به خانه لیام میآید و میخواهد قسمتی از روح لیام را برای خود بگیرد.
در مورد دو مبلغ مذهبی جوان است که برای تبلیغ دین خود، به اشتباه به خانه فردی خطرناک و شیطانی به نام آقای رید میروند حال این دو نفر در یک بازی مرگبار گرفتار شده که آنها را مجبور به اثبات ایمانشان میکند و…
گروهی از شخصیتهای قطبی سفری خطرناک را در دل توندرا یخزده آغاز میکنند. آنها در این ماجراجویی با بهمنها، کولاکها و گرگهای وحشی روبرو میشوند تا فهرست بچههای شیطان را از سنت نیکلاس بدزدند.
وقتی گروهی از دوستان در خانهای که با یک قتل عام وحشیانه مشخص شده بازی میکنند، روح شیطانی را آزاد میکنند و به شیوههای وحشتناکی شروع به مرگ میکنند. اکنون، بازماندگان باید کنار هم بچسبند تا اسرار تاریک خانه را کشف کنند و به خونریزی پایان دهند.
وقتی دختر نوجوانش پس از یک تجربه نزدیک به مرگ، رفتارهای روز به روز نگرانکنندهتری از خود نشان میدهد، مادر متقاعد میشود که دخترش همراه چیزی شیطانی از آن طرف بازگشته است.
هلبوی و یک مأمور تازهکار سازمان BPRD در مناطق روستایی آپالاشیا در دهه 1950 گیر میافتند. آنجا، آنها با یک جامعه کوچک روبهرو میشوند که توسط جادوگران تسخیر شده و رهبری آنها را شیطانی محلی به عهده دارد که ارتباط نگرانکنندهای با گذشته هلبوی دارد: «مرد کج».
جانی پاف و دوستانش به یک ماموریت مخفی می روند تا تایگاسویل را از نقشه های شیطانی مهندس شرور اتو فون واروس نجات دهند.