قسمت پنجم فصل چهار منتشر شد.
بعضی از چهرههای معروف ایرانی باید به هر طریقی یکدیگر را بخندانند، اما چالش اصلی این است که نباید بخندند.
مردی جنایتکار به همراه همسرش در یک تریلر دورافتاده مخفی شدهاند. زن که از روشهای کنترلگرایانهی شوهرش به تنگ آمده، تصمیم به ترک او میگیرد. اما ورود یک تریلر دیگر با حضور زوجی ناشناس و مرموز، اوضاع به شکلی خطرناک برای همه تغییر میکند.
مرد جوانی پس از نقل مکان به خانه خواهرش و خانواده همسر او، برای یافتن جایگاه خود تلاش میکند.
فرد نوازنده خیابانی و گربهاش، تبی مکتت، با موسیقی خود مردم لندن را سرگرم و شاد میکنند. اما یک روز، فرد دچار حادثه میشود و با آمبولانس به بیمارستان منتقل میشود، در حالی که تبی تنها و سرگردان در خیابانهای شلوغ لندن رها میشود. حالا تبی باید راهی برای ادامه زندگی پیدا کند، در حالی که همچنان به دنبال راهی برای بازگشت به نزد دوست و همراه قدیمیاش است.
در سال 1887، پس از گذراندن دو سال در زندان منطقهای یوما، هانتر برداک، مردی فاضل با گذشته پیچیده، به ناحق متهم شد، به شهر فار هاون آریزونا برمیگردد تا با دو فرزند خردسال خود از نو شروع کند. اما هنگامی که پدرشوهرش توسط یک گروه ناشناس مورد حمله قرار میگیرد، برادوک باید با نیروهای فاسدی که شهر را خفه میکنند مقابله کند تا از چیزی که بیشتر دوست دارد محافظت کند.
پیتر پارکر 16 ساله فکر میکرد که تابستونش خیلی سخت بود، چون داشت با جنایتکارای سطح شهر میجنگید. اما وقتی سال جدید دبیرستان شروع شد، فهمید که تازه مشکلات واقعی از راه رسیدن. حالا باید با ابرشرورهای عجیبوغریب دستوپنجه نرم کنه، هویت مخفیش رو لو نده، و هنوز هم امتحاناشو پاس کنه. خیلی سخته، نه؟ اما مرد عنکبوتی همیشه یه راه پیدا میکنه!
در یک مغازه مرموز که چراغ میفروشد، ممکن است مردگان به دنیای زندگان بازگردند، اما زندگان شاید نتوانند زنده از آنجا خارج شوند.
هلن که درگیر یک رابطه پرشور با مردی میشود که هیچ اطلاعی از هویت پنهانی او ندارد. هنگامی که معشوقش قربانی دنیای زیرزمینی خطرناک لندن میشود، هلن تحت فشار قرار میگیرد و کارفرمایش سام را برای محافظت از او فرا میخواند.
کایرن، دختری زودرس و نوجوان، خود را در روستایی در ژاپن و رها شده توسط پدرش مییابد. او که در معبدی با پدربزرگش زندگی میکند، با آنزو، یک "گربه شبحی" غولپیکر و تنبل معروف آشنا میشود که مسئول مراقبت از او است. کایرن که از سرپرست جدید خود بیاعتماد است، کارهای عجیبی را که آنزو برای مردم شهر انجام میدهد خراب میکند و با ارواح عجیب و غریب جنگلهای محلی دوست میشود. برای جلب اعتماد کایرن، آنزو به طور تصادفی قراردادی با شیطان میبندد و همه چیز به هم میریزد.
عمو هوآ، که سالها در خیابان قدیمی زندگی کرده بود، در میان همسایگانش احترام زیادی داشت و همیشه از طریق فروش عتیقهجات امرار معاش میکرد. در مواجهه با مشکلات، پیدا کردن عمو هوآ تقریباً به یک اصل زندگی برای همسایگان این محله تبدیل شده بود. اما با ورود شرکت املاک و مستغلات، خیابان قدیمی توسط گروه محلی "اژدهای سبز" به زور تخریب شد. در این میان، شش جسد، هفت گذرنامه و تعدادی اسلحه بهطور تصادفی در داخل دیوار مغازه عتیقهفروشی عمو هوآ پیدا شد که همه را شوکه کرد. همه این ماجراها توسط پیرمردی به نام کائو، یک ولگرد در خیابان قدیمی، دیده شد. در همین حال، عمو هوآ توسط یک سازمان مرموز به رهبری آ جی تحت تعقیب قرار گرفت. عمو هوآ واقعاً چه کسی است؟ همه چیز پیچیده و گیجکننده شده است.