خلبانان تی این و گیو سیک قرار است به گیمبو پرواز کنند. با راهنمایی مهماندار سوون، مسافران مشغول سوار شدن هستند. با این حال، اندکی پس از برخاستن، یک بمب دست ساز منفجر می شود و کابین را به هرج و مرج تبدیل می کند.
گروهی از دزدان جوان در جریان عواقب خشونت آمیز یک انتخابات سیاسی از پاریس فرار می کنند تا در مسافرخانه ای که توسط نئونازی ها اداره می شود سوراخ شوند.
زمانی که یک کماندوی ارتش متوجه میشود که عشق واقعیاش برخلاف میل او نامزد شده است، در تلاشی جسورانه سوار قطاری میشود که به مقصد دهلی نو میرود تا این ازدواج ترتیب داده شده را از مسیر خارج کند. اما زمانی که گروهی از دزدان چاقودار شروع به ترساندن مسافران بیگناه قطار خود می کنند، کماندو برای نجات اطرافیانش آنها را در یک کشتار مرگبار به خود می گیرد - و آن چیزی که باید یک رفت و آمد معمولی باشد را به آدرنالین تبدیل می کند. سواری هیجان انگیز
داستان از این قرار است که یک مسافر از راه رسیده میخواهد به هتل تراتسیلوانیا برود.رئیس هتل در تلاش برای راضی نگه داشتن او از این هتل است. اما این راضی کردن بهای سنگینی برای او دارد و او باید سعی در برآورده کردن کل نیازهای او داشته باشد که
غرایز بقا در یک خانواده مسافرتی زمانی مورد آزمایش قرار می گیرد که آنها چاره ای جز اقامت در یک خانه دور افتاده ندارند.
در سال 1926 میلادی، زنی به نام بلا آینزورث، به کشور ایتالیا نقل مکان می کند و در شهر پورتوفینو، هتلی را برای اسکان مسافران ثروتمند انگلیسی تاسیس می نماید. در ادامه، بلا با چالش هایی مواجه می شود که...
پس از ربودن یک هواپیمای مسافربری توسط تروریست ها، یک سرباز خارج از وظیفه در هواپیما استراتژی ای برای شکست هواپیماربایان و اطمینان از بقای مسافران در هنگام از کار افتادن موتور طراحی می کند.
این داستان ادامه داستان اخراجیها یک است. در اوایل فیلم عراقیها اقدام به کشتن مجروحین می کنند و اخراجیهای اسیر شده را به یک اردوگاه به سرپرستی رسول می برند. از طرف دیگر، خانواده آنها که قصد مسافرت به مشهد را داشتند، توسط سازمان مجاهدین خلق ایران با ربودن هواپیما و نشاندن آن در عراق ایشان را ترغیب به اعطای درخواست پناهندگی به صدام حسین میکنند. مسافران که خانوادههای اخراجیها هم جزو آنها بودند، برگه درخواست پناهندگی را پاره کرده و سرود ای ایران را میخوانند.
دختری جوان به نام مهتاب (هدیه تهرانی) در خیابان با ماشین فرد مسافرکشی به نام ارسطو (بهرام رادان) در خیابان تصادف کرده و فرار میکند. ارسطو (بهرام رادان) با کمک دوست خود اتومبیل مهتاب را پیدا میکند و بعد از قطعه قطعه کردن آن را به مهتاب (هدیه تهرانی) تحویل میدهد.
برلین، زمان حال. شوهر «کایل پرات» (فاستر) می میرد و «پرات» قصد دارد هم راه با «جولیا» (لوستن)، دختر هفت ساله اش و تابوت شوهرش به امریکا برگردد. «کایل» و «جولیا» در هواپیما به خواب می روند. اما وقتی «کایل» بیدار می شود، می بیند خبری از دخترش نیست. ظاهرا نام «جولیا» در فهرست مسافران نبوده و هیچ یک از خدمه و مسافران او را ندیده است. یکی از محافظ های پرواز (سارسگارد) نیز می گوید که اصلا «جولیا» هم راه با پدرش درگذشته و ادعا می کند که «کایل» عقل خود را از دست داده است...