در مجموع 498 فیلم و سریال یافت شد.
در مجموع 498 فیلم و سریال یافت شد.
پس از خشکسالی در روستایی در سیستان و بلوچستان، تنها حیدر با دو فرزند خردسالش، جعفر و جمال در روستایی ماندهاند. حیدر با ریختن چاه آبی که در حال حفرش بود کشته میشود. جعفر و خواهر کوچکش جمال پیاده به سوی شهر میروند. در راه رانندهای آنها را پیدا کرده و به یک قاچاقچی به نام عبدالله میفروشد. پسر را برای آوردن جنس قاچاق به پاکستان میبرند و دختر را برای فروش به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس میفرستند. حال جعفر به دنبال راهی برای فرار از دست عبدالله و نجات خواهر کوچکش است.
پدر و پسری که شغلشان کالبدشکافی است، با جسد ناشناخته و اسرارآمیزی روبهرو میشوند که هیچ نشانهای از علت مرگ در آن دیده نمیشود. هنگام بررسی «جین دو» (زن ناشناس)، به سرنخهایی عجیب و غریب برمیخورند که کلید رازهای هولناک او را در خود نهفته دارند.
در روستایی در بلژیک، همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، خانوادهٔ «لامبرت» ناگهان خود را در متن درگیریها مییابند. «لئونارد لامبرت»، همسر و پدری فداکار، برای حفاظت از خانوادهاش در برابر پیشروی نیروهای آلمانی به روستا، به مبارزه برمیخیزد. در دل جنگ، داستانی عاشقانه و لطیف میان «آدریان لامبرت»، پسر لئونارد، و «لوییز یانسن»، یکی از اهالی روستا، شکوفا میشود.
پس از آنکه یک مادر و پسر در سانحهٔ رانندگی گرفتار میشوند، بهزودی مورد تعقیب «بامبی»، گوزنی جهشیافته و اندوهگین قرار میگیرند؛ گوزنی که در پی مرگ مادرش، به شکلی مرگبار و انتقامجویانه درندهخویی میکند.
یک راننده نوجوان سابق که سابقه رانندگی مخفیانه داشته، وقتی کارفرمای سابقش به او فرصتی برای نجات جان دوست پسر سابقش که به شدت غیرقابل اعتماد است، پیشنهاد میدهد، دوباره به گذشته تلخ خود کشیده میشود.
در حالی که توسط روانپزشک پلیس بازجویی میشود، «تابیتا» که تقریباً در حالت کاتاتونیک قرار دارد، تلاش میکند توضیح دهد چرا او و دو نفر از دوستان دوران کودکیاش توسط یک قاتل زنجیرهای تحت تعقیب هستند. حقیقتی که در آستانه برملا شدن است، سه راز تراژیک از گذشتهی آنها را به هم گره میزند. دو نفر از دوستانِ پسر آن دخترها نیز ناخواسته به هدف این بازی مرگبار تبدیل میشوند.
یک مادر تنها که با مرگ خشونتآمیز همسرش دستوپنجه نرم میکند، با ترس پسرش از هیولایی که در خانه کمین کرده مبارزه میکند، اما بهزودی متوجه حضور شومی در اطراف خود میشود.
پسربچه ای به نام کوری به همراه چند تن از دوستانش یک گروه موسیقی تشکیل می دهند. آنها تنها یک چیز در گروهشان کم دارند و آن هم یک ترانه سرا است و...
داستان پسر جوانی به نام سعید را روایت میکند که به دنبال یک شبه پولدار شدن است و اهل کار سخت نیست، او مدتها به دنبال پیرزنهای پولدار میرود تا عقدشان کند و بعد از مرگشان پول و ثروت هنگفتی به جیب بزند.
وقتی «اسکار»، پسربچهای حساس و دوازدهساله که قربانی زورگویی دیگران است، با همسایهی جدیدش «الی» آشنا میشود — دختری مرموز و کمحرف — میان آن دو دوستیای شکل میگیرد. در آغاز نسبت به یکدیگر محتاطاند، اما بهتدریج پیوندی عمیق میانشان برقرار میشود؛ با این حال، خیلی زود روشن میشود که «الی» یک دختر معمولی نیست.