
یک گربه سیاه که موشها به آن میگفتند «اسمشو نبر» به شهر موشها حمله میکرد. به خاطر همین موشها به یک شهر دیگر میروند. قرار میشود پدرها و مادرها از راه سخت و کوتاه بروند تا شهر را آماده کنند و بچهها هم با معلم و آشپزباشی راه طولانیتر را انتخاب میکنند..
در دوران کنونی که نسل جدید می کوشد به آرزوهایی چون پول، شهرت و جایگاه اجتماعی بهتر دست پیدا کند، وحید نیز در راه دستیابی به آرزوهایش تلاش می کند و چیزی برای از دست دادن ندارد. وحید، رها و آرمان را نیز هم مسیر می کند، ناآگاه از سرنوشتی که بدلیل ماجراجویی هایشان در فضای مجازی، با آن رو در رو می شوند...
رودولف گربهای سیاه رنگ، به طور ناگهانی از استادش جدا میشود و با کامیونی به شهر توکیو برده میشود. در آنجا او با گربه ای قدرتمند روبرو میشود که همه از او میترسند. “رودولف” که دیگر امیدی به بازگشت ندارد، زندگی جدیدی را با این گربه خشن شروع میکند و…