
بعد از اتفاقات قسمت سوم فیلم ایپ من، در حالی که استاد چئونگ چی در باشگاه خود از ایپ من شکست میخورد، سبک خود را متواضعانه در مقابل ایپ من کنار میگذارد. اما او بعد از مبارزه با یک خارجی قدرتمند به دردسر میافتد و…
پدر جوانی به اسم «آنتی» که پسر بچه بازیگوش و باهوشی دارد، تصمیم می گیرد سرپرستی یک دختر بچه را نیز قبول کند اما ورود این دختر بچه به زندگی آن ها, با ماجراهای خنده دار بسیاری همراه می شود.
یک بچه ی یتیم به نام موگلی توسط گله ای از گرگ ها به سرپرستی گرفته می شود. او توسط یک پلنگ سیاه و خرسی خوش قلب زنده ماندن و بقاء در جنگل را یاد گرفته است. حضور موگلی در جنگل باعث عصبانیت شیرخان می شود، ببری که تنها هدفش در زندگی خوردن موگلی است.
دو دوست صمیمی به نام های وال و کوین در حالیکه از زندگی ناامید هستند، قراری برای یک خودکشی دو نفره میگذارند.
وقتی ال، یک طراح مشتاق کفشهای کتانی اهل کوئینز، با کیرا کینگ، دختر مستقل بسکتبال، ستاره افسانهای بسکتبال و داریوش کینگ، داریوش کینگ، آشنا میشود. ال با کمی تلنگر از سوی بهترین دوستش و پاشیدن جادوی Fairy Godfather، شجاعت استفاده از استعداد خود را برای دنبال کردن رویای خود برای تبدیل شدن به یک طراح کفش کتانی "مشروع" در صنعت پیدا می کند.
مامور تازه کار افبیآی کلاریس استارلینگ توسط جک کرافورد از آکادمی آموزشی افبیآی در کوانتیکوو، ویرجینیا انتخاب میشود. او ماموریت مییابد تا با هانیبال لکتر که یک روانشناس و قاتل زنجیرهای است ، گفتگو نماید چرا که اعتقاد دارد که لکتر ممکن است بتواند به آنها در پیدا کردن بیل بوفالو ، قاتلی زنجیرهای که پوست قربانیانش را از تن جدا مینماید ، کمک نماید و…
یک کشاورز ارکیده اسکاتلندی که به ملاقات خواهر بیمار خود در بوگوتا، کلمبیا می رود، با یک نوازنده جوان و یک باستان شناس فرانسوی که مسئول نظارت بر پروژه ساخت و ساز یک قرن تونل در رشته کوه آند است، دوست می شود. هر شب او با صدای چتری های بلند که مانع از خوابیدن او می شود، آزار می یابد.
درحالیکه یک هواپیمای ارتش امریکا بر فراز جنگل سیاه آلمان در سال 1945 پرواز می کند، ناگهان توسط پرهای کلاغ دربر گرفته می شود. هواپیما که در مسیر سقوط قرار می گیرد، پرها به زنی سیاه پوش و مرموز تبدیل می شوند و...
سیرانو دو برژراک مردی با قد کوتاه است که علیرغم شوخ طبعی، موقعیت بالا و مهارتش در شمشیرزنی؛ به دلیل کوتاه قد بودن توسط رده های بالای جامعه فرانسه مورد تمسخر قرار میگیرد. بنابراین، اگرچه دوست عزیزش از شعر و طنز او قدردانی می کند، اما می ترسد که او نیز مانند دیگران طردش کند…
یک عکاس خبری (جیمز استوارت) که با پای شکسته مجبور است روی یک صندلی چرخدار باقی بماند از روی بیکاری به تماشای حرکات همسایههای آن طرف حیاط آپرتمانی که در گیتیچویلج دارد مشغول میشود که..