قسمت ششم منتشر شد.
وقتی پنج شهروند معمولی جنوب لندن متوجه می شوند که قدرت های خارق العاده ای دارند، تنها به یک مرد بستگی دارد که آنها را گرد هم بیاورد تا زنی را که دوست دارد نجات دهد.
لیام، دانشآموز ششم ابتدایی و دوستداشتنی، نامهای به سنتا مینویسد و از او میخواهد که ثابت کند واقعاً وجود دارد. اما لیام دیسلکسی دارد و به اشتباه نامهاش را به شیطان ارسال میکند، کسی که با هیجان از دریافت اولین نامه طرفدارش به خانه لیام میآید و میخواهد قسمتی از روح لیام را برای خود بگیرد.
نوبت سنت نیک است که یک ماجراجویی درون دالان خرگوش داشته باشد. در آنجا او با چایخانهدار دیوانه، که به عنوان یک میزبان مهمانی چای با مد بالا و دوستدار گوزنهای شمالی بازآفرینی شده است، روبرو میشود؛ خرگوش سفید، شخصیتی دوستداشتنی و فراموشکار؛ ملکه قلبها، که نفرتانگیز از زرق و برق و مشابه اسکرودج است؛ دستیار ضد خود، گربه چشایر و خود آلیس، که مهربانیاش به سنت نیک کمک میکند تا کریسمس را نجات دهد.
داستان گروه بسکتبالی به نام “Los Amigos” را روایت میکند که پس از قهرمانی برای اولین بار در لیگ بسکتبال اسپانیا، به دلیل اشتباه یکی از اعضا از مسابقات کنار گذاشته میشوند و تیم از هم میپاشد. ...
کوسهای مهربان به نام پاپ سعی دارد اعضای خانوادهاش را از خطر قاچاقچیان کوسه نجات دهد و در این مسیر ماجراهای جالبی رقم میخورد. یکی از بچههای پاپ توسط شکارچیان گرفتار میشود و پاپ تصمیم میگیرد برای نجات او به خشکی برود. اما چون دوستانش دلیل این کار او را نمیدانند، وسیلهای میسازند تا بتوانند به نجات او در خشکی بشتابند و...
این فیلم به زندگی و چالشهای شخصی گوردان، یک سر پاسبان باسابقه، میپردازد و پیچیدگیهای دو دنیای او را به تصویر میکشد
جغدی جوان با دختری کوچک و گمشده در شهر نیویورک آشنا میشود. آنها با هم تلاش میکنند تا برای کریسمس به خانه بازگردند.
یک دزد حرفهای پس از خراب شدن عملیات سرقتش باید برای نجات شریک ربودهشدهاش وارد قلمرو یک باند خطرناک میشود. او با دشمنان مختلف از جمله یک آدمکش بیرحم و پلیسهای فاسد مواجه میشود...
یک گانگستر سالخورده و بوکسور سابق (با بازی لیام نیسون) که بهعنوان نیروی عضله برای یک رئیس باند خلافکار در بوستون (با بازی ران پرلمن) کار میکند، یک تشخیص ناراحتکننده دریافت میکند. او با وجود حافظهی ضعیفش تلاش میکند گناهان گذشتهاش را جبران کند و با فرزندان ازهمگسستهاش دوباره ارتباط برقرار کند. او مصمم است که میراثی مثبت برای نوهاش بهجا بگذارد، اما دنیای جنایتکاران هنوز او را رها نکرده و به این راحتیها هم قصد ندارند از چنگش درآورند.
یودرا که با مشکلات خشم دستوپنجه نرم میکند، مأموریتی مخفی برای سرنگونی یک باند قدرتمند مواد مخدر به سرپرستی فیروز و پسرش شفیق به او محول میشود. یودرا این مسئولیت را میپذیرد زیرا میخواهد از فیروز برای مرگ والدینش انتقام بگیرد.