در سال 1980 در میامی یک از پناهنده های کوبایی که به امریکا فرستاده شده اند مسوولیت یک کارتل مواد مخدر را به دست میگیرد و بلند پروازی خود را آغاز میکند.
داستان یک پسر نوجوان به نام مارتی مکفلای را روایت میکند که به صورت تصادفی در زمان سفر میکند و از سال 1985 به 1955 منتقل میشود. او والدین خود را در دبیرستان ملاقات میکند و تصادفاً موجب برهم خوردن رابطه آنها میشود. مارتی باید تغییری که در گذشته ایجاد کرده را اصلاح کند و کاری کند تا والدینش عاشق یکدیگر شوند و سپس با کمک دانشمندی به نام دکتر امت براون راهی جهت بازگشت به سال 1985 بیابد.
داستان فردی به نام "بول" که به طور مرموزی پس از 10 سال غیبت به خانه برمی گردد تا از کسانی که در تمام آن سال ها او را به این روز انداخته اند، انتقام بگیرد.
جهل و نژادپرستی یک استاد دانشگاه زمانی آشکار می شود که باید دانشجویی را برای مناظره آماده کند.
پسر نوجوان و آسیب پذیری شاهد جایگزینی مادرش توسط زن جدید و عجیبی میشود و باید با نیروهای ماوراء طبیعی وحشتناکی که به نظر می رسد به همراه این زن به خانه آنها آورده شدهاند روبهرو شود.
جیمز هارپر پس از اخراج از نیروهای ویژه ارتش ایالات متحده، به یک سازمان شبه نظامی ملحق می شود تا به تنها راه ممکن از خانواده خود حمایت کند.
داستان فیلم در سال 1988 در ایالت وایومینگ می گذرد، زنی پیش خدمتی است که توسط دو گاوچران مجروح و از ریخت می افتد. کلانتر شهر تنها به جریمه کردنشان اکتفا می کند. اما دوستان زن برای کسی که بتواند انتقامش را بگیرد هزار دلار جایزه می گذارند. ویلیام مانی هفت تیرکشی که توبه کرده ولی هنوز گذشته زشتش عذابش می دهد به کمک دوست قدیمی اش و یک مرد جوان آخرین کار خود را شروع می کند.
در دهه 80 میلادی مایکل خانواده اجدادی خود را در کوچی سرپرستی میکند و رئیس خاندان محسوب میشود. اما چند تن از اعضای جوان خانواده او را قبول ندارند و با دشمنان همکاری میکنند تا او را نابود کنند!
یک خیاط خبره باید برای زنده ماندن در یک شب سرنوشت ساز، گروه خطرناکی از اوباش را فریب دهد.
داستان عاشقانه "ویکرام آدیتیا" است که به عشق اعتقاد ندارد بلکه به زبان ستاره ها معتقد است. دکتر "پریرنا" هم به علم بیشتر از تقدیر و سرنوشت اعتقاد دارد.در عین بیزاری و عدم اعتقاد به عشق، این دو عاشق یکدیگر میشوند.