
بهروز، پرستار یک پیرمرد ثروتمند به نام مظفر است. شوهر خواهر او سعی در ازدواج عمه بیوه اش با مظفر دارد اما مظفر، مادر بهروز را میبیند و تصمیم میگیرد با او ازدواج کند. این در حالیست که عموی بهروز پس از سالها از ژاپن برمی گردد و میخواهد طبق رسم خانوادگی شان با همسر برادر مرحومش ازدواج کند..
عزت که جوانی بیکار است، به همراه حشمت به قصد دزدی به خانه حاجیه خانم که پیرزنی خیر است، میرود. حاجیه خانم به عزت پناه میدهد. عزت تحت تاثیر او قرار میگیرد و رویه زندگیاش را تغییر میدهد.
دو نفر که باجناق هم هستند به رازی نهفته در گوشت شترمرغ برای رام کردن همسرانشان پی می برند.ا ز این رو در یک رستوران غذای گوشت شترمرغ به مشتری ها می دهند تا آن ها هم از تاثیرش بهره مند شوند…
دو دوست، یکی شیطنت دارد و دیگری سعی می کند راه راست را انتخاب کند که در اثر آشنایی با دختری، دوست شرور سرش به سنگ می خورد و…
داستان یک زن و شوهر جوان را روایت میکند که برای استخدام در شرکتی از رشت عازم تهران میشوند. اما در طول سفر و در تهران مشکلات متعدد سراغ آنها میآید..
پسری جوان ، صاحب یک حمام قدیمی است . این حمام به دلیل موقعیت مناسبی که دارد مشتریان زیادی دارد . یک روز یک مشتری برای خرید حمام به پسر جوان مراجعه میکند اما از قضا ..
دختر یک مرد سنتی، پس از ازدواج زندگی زناشویی ناموفقی دارد. پدرش که از این موضوع آگاه است تصمیم میگیرد برای ازدواج دو دختر دیگرش شرایطی قائل شود. به همین منظور شرایط خود را به صورت یک بخش نامه بر روی کاغذ میآورد و از خواستگارها میخواهد طبق مفاد مندرج شده، پا پیش بگذارند..
فیلم حقه باز دم دراز درباره عروسک های عمو پیرداد است که از خانه فرار می کنند و مشکلات زیادی را به وجود می آورند.
«صفاری»، «جباری» و «ناصری» در یک آژانس مسکن کار می کنند و در برنامه خانه سازی فعالیت می نمایند. هر سه نفر در ثروت غرق شده اند. «صفاری» بی آنکه بداند دچار غده مغزی شده است. «شاهین» فرزندش می کوشد تا پدر سلامت خود را به دست آورد. «جباری» و «ناصری» در این فکر هستند که با مرگ «صفاری» ثروت بیشتری عایدشان خواهد شد و با خوشحالی در انتظار مرگ او هستند. «جباری» از روی سودجویی «شیرین»، دخترش را به عقد «شاهین» درمی آورد و...
صه ی مردی است که بعد از بازنشسته شدن به خاطر آزار و اذیت های همسرش، در پی پیدا کردن شغل دوم است. اما در بیرون از خانه با اتفاقاتی روبرو میشود که…