داستان دو زن راننده تاکسی، یک بازیگر، یک استاد موسیقی و شخصیتهای دیگر است که مخاطب در طول فیلم شاهد گرههای داستان هر کدام از این شخصیتهاست که به صورت موازی روایت میشود...
این فیلم داستان قصه عشق یک خبرنگار ایرانی به یکی از بازماندگان بمباران شیمیایی حلبچه است...
در فیلم بیست و یک روز بعد همیشه همینجوریه! آخرین بار هوا ابر شد. باد گرفت. درختا داشتن از جا کنده می شدن. اونقدر بارون شدید شد که سیل شهرو گرفته بود. پرندهها دور و بر لونه هاشون جیغ می کشیدن. یکی از بچهها قسم میخورد خودش دیده خورشید یکی دوبار نورش کم و زیاد شده…
حامد باید برای عمل قلب خواهرش دست به یک انتخاب بزند، انتخابی که در آینده مسیرهای متفاوتی را پیش روی او قرار داده است…
پسری عاشق دختری شده و برای به دست آوردن او و برای خواستگاری خود را به دروغ، یک مهندس معرفی میکند. با توجه به اینکه خانواده دختر از خواهرانش خوششان میآید، این دروغ برای همه آنها دردسرهای زیادی به وجود میآورد و..