این فیلم پیرامون ارتباط و زندگی یک انسان با ببر هیرکانی یا ببر مازندران است که در معرض انقراض قرار گرفته است. فیلم، درصدد القای ارتباط و نوع ارتباط درست انسان با محیط زیست و به خصوص با حیوانات است…
فیلم یادم تو را فراموش روایت دردهایی هست که نمی توان گفت و گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست جز خدا» و درباره داستانی واقعی از زندگی فوتبالیست مشهور ایران ساخته شده است. دامون مربی بر کنار شده یکی از باشگاه‌های پرطرفدار با دختری که سال‌ها پیش با او ارتباط داشته روبه‌رو می‌شود و...
«گلدن تایم» روایت دوازده اپیزود بنا بر ماه های سال است که از فروردین شروع و در اسفند پایان می یابد. هر اپیزود در اتومبیل و در لحظه غروب خورشید که به اصطلاح گلدن تایم نامیده می شود، رخ می دهد که روایتگر زندگی انسان هایی است که باید در لحظه ای مهم و طلایی در زندگیشان تصمیمات سرنوشت سازی بگیرند.
زمانی که شیوا، فرزند باهوبالی به میراث خود پی میبرد، برای پیدا کردن پاسخ سوال های درون ذهنش، یک ماجراجویی را آغاز میکند که ...
در فیلم گشت ارشاد 2 5 سال بعد از اتفاقات قسمت اول رخ می‌دهد که عباس آقا و حسن از زندان آزاد می‌شوند و عطا هم از کما بیرون می‌آید و زنده می‌ماند اما بعد از کما به طور کل اتفاقات گذشته را فراموش میکند و…
هنگامی که گروهی از پرستاران هندی و پاکستانی توسط یک سازمان تروریستی در عراق گروگان گرفته می شوند ، یک مامور مخفی برای نجات آنها از مخفیگاه خارج می شود.
فیلم افسونگر در ژانر عاشقانه محصول سال 1392 است. کارگردانی و نویسندگی این اثر حسین تبریزی به عهده دارد. شقایق فراهانی، پژمان بازغی و لیلا اوتادی از بازیگران اصلی این فیلم هستند. داستان از این قرار است که شایان وکیلی است که در همه پرونده ها پیروز می شود. او در آخرین پرونده اش سعی می کند قضیه را پیچیده جلوه دهد تا منافع بیشتری به دست آورد. اما...
در فیلم فراری گلنار در پی یافتن یک ماشین فراری قرمز به تهران می آید تا شاید به آرزوهای خود برسد. نادر با آگاهی از موقعیت گلنار تلاش می کند او را به واقعیت های زندگی برگرداند اما...
داستان دو زن راننده تاکسی، یک بازیگر، یک استاد موسیقی و شخصیت‌های دیگر است که مخاطب در طول فیلم شاهد گر‌ه‌های داستان هر کدام از این شخصیت‌هاست که به صورت موازی روایت می‌شود...
در فیلم بیست و یک روز بعد همیشه همینجوریه! آخرین بار هوا ابر شد. باد گرفت. درختا داشتن از جا کنده می شدن. اونقدر بارون شدید شد که سیل شهرو گرفته بود. پرنده‌ها دور و بر لونه هاشون جیغ می کشیدن. یکی از بچه‌ها قسم می‌خورد خودش دیده خورشید یکی دوبار نورش کم و زیاد شده…
