
زنی در سیارهای دورافتاده از خواب بیدار میشود و درمییابد که اعضای خدمه ایستگاه فضاییاش به طرز وحشیانهای کشته شدهاند. تحقیقات او دربارهی آنچه رخ داده، زنجیرهای هولناک از اتفاقات را به راه میاندازد.
سال 1863 است و داستان در کیوتو رخ میدهد. ما با جوانی به نام نیو آشنا میشویم که روحی صادق و مهربان دارد و به خانوادهاش توجه میکند، اما در عین حال یک اشتیاق پنهان و سوزان برای جستجوی عدالت دارد. از زمانی که با توشیزو هیجی ملاقات کرد...
مرد جوانی پس از نقل مکان به خانه خواهرش و خانواده همسر او، برای یافتن جایگاه خود تلاش میکند.
کازویوکی کوگا، جوانی که آرزوی بازیگری در سر دارد، برای نقش اصلی در نمایش بعدی یک گروه تئاتر شرکت میکند. از میان 300 نفر، تنها 7 نفر برای مرحله نهایی انتخاب میشوند و او یکی از خوششانسهاست. این 7 نفر به ویلای کوهستانی برفی دورافتاده میروند و به مدت 4 روز در آنجا در آزمون نهایی شرکت میکنند. طبق دستورات کارگردان، هیچگونه ارتباطی با دنیای بیرون ممکن نیست. اما وقتی شبها شروع به سپری شدن میکنند، شرکتکنندگان یکی یکی ناپدید میشوند و ترس و رازهایی تاریک در دل آن مکان آغاز میشود.
وقتی که مورت میفهمد کمتر از یک سال از عمرش باقی مانده، نامزدش نیکول او را ترک میکند و او مجبور میشود با سرنوشت تلخ خود کنار بیاید. مورت به یک سرویس دوستیابی میپیوندد که افراد را بر اساس تاریخ مرگشان به هم معرفی میکند. او در این میان با کیت آشنا میشود، اما سایه یک دلال دیوانه که او را تعقیب میکند، همیشه بر سر او سنگینی میکند.
وقایع عجیبی در روستایی که محل زندگی میمونهاست رخ میدهد و یک زوج تازهعروس و داماد به همراه مسئولان جنگل را وادار میکند که برای کشف علت این اختلالات غیرعادی دست به کار شوند.
داستان این فیلم که بر اساس اتفاقات واقعی است، بین سالهای 91 تا 92 میگذرد که روایتگر شرایط زن فیلم به نام «ماحی» است. شرایطی که بازگوکننده معنای کلمه ماحی است که از آن به معنای محوکننده یا نابودکننده یاد میشود. این فیلم جزو فیلمهای انتقادی سیاسی ایران قرار میگیرد.
جک جانوری است که در جنگل زندگی می کند ، یک روز یک بازیگر معروف و همسرش برای شکار به جنگل می آیند و او مجبور می شود برای نجات خود ، به شهر فرار کند...
یک خانواده سرشناس توسط شخصی که آن ها را مسئول مرگ پسرش می داند ، مورد سوقصد قرار می گیرد. جوانترین پسر خانواده ، راوی تصمیم می گیرد علیه این خانواده بایستد.
روایتگر یک زوج به نام های “سهراب” و “گندم” است که به همراه “سپیده” کودک خردسالشان زندگی سعادتمندی دارند، اما افزایش قیمت ارز، شرکتی که سهراب در آن شاغل است را به آستانه ورشکستگی میرساند و…