
یک زوج جوان و تحصیلکرده که عازم سفری به خارج از کشور هستند، پس از سالها مشاور خانوادهٔ خود را بهطور اتفاقی در فرودگاه ملاقات میکنند و در مدت زمانی که منتظر پرواز خود هستند، اتفاقات سالهایی از زندگی خود را در مدتی که مشاور آنها در خارج از کشور بود، مرور میکنند.
زنی که درگیر روزمرگی خانهنشینی و پرورش کودکی نوپا در حومه شهر شده است، بهتدریج قدرت وحشیانهای را که در عمق مادری نهفته است در وجود خود کشف میکند. او هرچه بیشتر با نشانههای عجیب و غیرقابلانکاری مواجه میشود که حاکی از آن است که ممکن است در حال تبدیل شدن به یک سگ باشد.
یک سال پس از آنکه نور ابرماه ژنی خفته را فعال کرد و انسانها را به گرگینههای خونخوار تبدیل نمود، فاجعهای که نزدیک به یک میلیارد کشته برجای گذاشت دوباره سر برمیآورد. با طلوع مجدد ابرماه، دو دانشمند تلاش میکنند تا این جهش را متوقف کنند اما شکست میخورند و افرادی که در معرض نور ماه قرار میگیرند بار دیگر به گرگینههای وحشی تبدیل میشوند. خیابانها در هرجومرج فرو میروند و دانشمندان در تلاشی بیوقفه سعی میکنند خود را به خانه یکی از اعضای خانوادهشان برسانند، خانهای که اکنون در محاصره این موجودات وحشی قرار دارد.
عشق میان نوآ و نیک به نظر میرسد که با وجود تلاشهای والدینشان برای جدا کردن آنها، پایدار باقی میماند. اما شغل نوآ و ورود نیک به دانشگاه، زندگی آنها را به روابط جدیدی میکشاند که اساس رابطه آنها و خود خانواده لایستر را به لرزه درمیآورد.
در قلب دنیایی خیالی که موجودات عجیب و غریب و هیولاهای خطرناک در آن زندگی میکنند، زَک 13 ساله برای یافتن برادر دوقلویش، کایل، که بهطرز مرموزی ناپدید شده است، راهی ماجراجویی میشود. او با سنگی جادویی از جنس یشم همراه است که قدرتهای خارقالعادهاش را هنوز نمیتواند کنترل کند. در این مسیر، مادربزرگش ناینای و ایندیانا، یک قانونشکن زیبا که توانایی ارتباط با موجودات شگفتانگیز دنیا را دارد، او را همراهی میکنند. اما او همچنین در کنار وو، که پیشتر یک پاچیدرم پشمالوی سهمتری بود و اکنون به یک موجود کوچک، بامزه و عجیبغریب تبدیل شده است، این ماجراجویی را ادامه میدهد.
پومالای، یک بازیکن کریکت محلی میانسال، رقیب جدیدی به نام انبو پیدا میکند که جوانتر و ورزشکار است. رقابت آنها در کریکت پیچیده میشود وقتی انبو عاشق دختر پومالای، دورگا، میشود.
پس از مواجهه با دوران سخت زندگی، ناندینی، زن مقاوم و سرسختی، به دانشکده حقوق بازمیگردد تا تحصیلاتش را تمام کند. او در دوستیهای جدید آرامش مییابد. بدون اینکه بداند، وارد درگیریهای خطرناکی میشود که تهدیدی برای بافت اجتماعی جامعه به شمار میرود.
خانواده کلات پس از ناپدید شدن دخترشان، از بیکفایتی پلیس ناامید میشوند و تصمیم میگیرند خودشان دست به کار شوند. آنها برنامهای جسورانه برای جاسوسی در محله طراحی میکنند. در مسیر تلاش برای کشف حقیقت، با پردهبرداری از رازهای تاریک و اسرار شگفتانگیز همسایگان، داستان پیچیده و مهیجی رقم میخورد.
یک وکیل و یک دادستان برای حل یک پرونده قتل با یکدیگر روبرو می شوند و مجبور هستند تا برای پیدا کردن قاتل با هم همکاری کنند. در پی این ماجرا، زندگی آنها در این مسیر تغییر می کند و...
پل و لیدیا در حالی که برای فروش خانه زیبا و رؤیایی خود در لسآنجلس آماده میشوند، مجبور میشوند با رازهای قدیمی و دردناک خانوادگی مواجه شوند، رازهایی که نباید به دست خریداران بیرحم و کنجکاو بیفتد.