هلبوی و یک مأمور تازهکار سازمان BPRD در مناطق روستایی آپالاشیا در دهه 1950 گیر میافتند. آنجا، آنها با یک جامعه کوچک روبهرو میشوند که توسط جادوگران تسخیر شده و رهبری آنها را شیطانی محلی به عهده دارد که ارتباط نگرانکنندهای با گذشته هلبوی دارد: «مرد کج».
در جزیره ای دورافتاده در یونان، دو برادر دوقلو درگیر ماجرای عشقی پرهیاهویی می شوند و یک کارآگاه آشفته معروف به «مرد حسود» برای تحقیق درباره این موضوع انتخاب می شود.
گروه بچههای بد در شب هالووین برای سرقت یک طلسم ارزشمند وارد یک عمارت ترسناک و نفرین شده، میشوند. اما زمانی که با یک دشمن خطرناک ماورایی روبرو میشوند که در حال محافظت از این گنج ارزشمند است، شب هالووین برای آنها تبدیل به یک کابوس واقعی میشود و…
یک جوان سیاهپوست بااستعداد و محروم از امکانات از نیوآرک به دانشگاه ییل میرسد، اما سایهها و بیعدالتیهای گذشتهاش آینده او را به خطر میاندازند.
پس از یک تراژدی خانوادگی، سه نسل از خانواده دیتز به خانه در رودخانه زمستان باز می گردند. زندگی لیدیا که هنوز توسط بیتل جویس تسخیر شده است، وقتی دختر نوجوانش، آسترید، به طور تصادفی پورتال زندگی پس از مرگ را باز می کند، زیر و رو می شود.
دو برادر دوقلوی خلافکار، که یکی از آنها قصد دارد راه خود را اصلاح کند، تصمیم میگیرند یک سرقت خطرناک در جاده را انجام دهند. در این مسیر با مشکلات زیادی از جمله دردسرهای قانونی، تیراندازی و مسائل خانوادگی مواجه میشوند.
در مورد یک افسر پلیس سابق به نام سو یانگ است که به خاطر شخص دیگری به زندان میرود و حال پس از گذراندن دوران محکومیت خود، متوجه میشود غرامت وعده داده شده برای مدتی که پشت میلههای زندان بوده است، به او پرداخت نمیشود. اکنون سو یانگ ماموریتی خطرناک را آغاز میکند تا آنچه را که واقعا به او تعلق دارد، پس بگیرد، اما…
در حالی که در کمپ کورال برای یک اتحاد مجدد، باب اسفنجی و باند توسط یک شخصیت مرموز که در سایه ها در کمین است تحت تعقیب قرار می گیرند، زیرا کمپینگ ها یک به یک شروع به ناپدید شدن می کنند!
با مریض بودن همسرش، پدری که در حال مبارزه است، یک هوش مصنوعی واقعی به خانه می آورد، فقط برای اینکه کمک جدید خودآگاهش بخواهد همه چیزهایی را که خانواده جدیدش ارائه می دهند بخواهد... مثل محبت صاحبش و او برای به دست آوردن آن می کشد.
راننده قهرمان سابق، ژانگ چی، در دوران سختی به مربی یک آموزشگاه رانندگی تبدیل شده و با تکیه بر شهرت گذشتهاش زندگی را میگذراند. اما به شکلی غیرمنتظره، شانس به او روی میآورد؛ مدیر کارخانه خودروسازی لاوتوله، که در آستانه تعطیلی تولید است، پیشنهاد میدهد تا ژانگ چی را برای تشکیل یک تیم و شرکت در آخرین مسابقه رالی بایینبروک حمایت مالی کند.