وقتی رن پپر احساس میکند نزدیکترین دوستانش از هم دور شدهاند، یک دروغ مصلحتی کوچک به یک رویداد عظیم تبدیل میشود.
یک افسر امنیتی محافظت وزیر محیط زیست را قبل از نشست تغییرات اقلیمی به عهده می گیرد تا از او برابر ترور محافظت کند ولی وی از این مبارزه انگیزه شخصی نیز دارد...
بر اساس زندگی واقعی مردی جوان به نام ریکی هیل که بر ناتوانی جسمی خود غلبه کرده و رابطه خود با پدرش را در تلاش برای تبدیل شدن به یک بازیکن لیگ برتر بیسبال، ترمیم میکند…
مردی به نام تیجی بالانتاین در دهکدهای در شمال شرقی انگلستان صاحب کافهای به نام بلوط پیر میباشد. تیجی بالانتاین تلاش میکند تا مانند گذشته کافه خود را پر رونق نگه داشته و آن را به عنوان فضای عمومی باقیمانده در شهر حفظ کند تا مردم بتوانند در آنجا با هم ملاقات کنند. ولی وقتی پناهجویان سوری در شهر مستقر میشوند، تنشها در شهر افزایش پیدا میکند، اما در این میان بالانتاین با یکی از پناهندگان به نام یارا رابطهای دوستانه برقرار میکند و…
پس از یک اخراج پر سر و صدا، بازگشت جنا به حرفه مد، با مشکل مواجه می شود. در حالی که جرقه های عشق در حال شکل گیری هستند، جنا باید تصمیم بگیرد که آیا او همه چیز را در یک رابطه عاشقانه مخفی به خطر می اندازد یا خیر.
مردی که به دلیل خاطره تلخ دوران کودکی خود از کریسمس متنفر است، با کسی آشنا می شود که به او شادی و جادوی واقعی این عید را نشان می دهد.
یک ستاره بالیوود به نام ویجی کومار (با بازی آکشی کومار) باید فورا گواهینامه رانندگی خود را تمدید کند. در این میان افسر مسئول اینکار از طرفداران سرسخت ویجی است اما بروز یک سوء تفاهم، به زودی به دشمنی میان آنها منجر شده و…
هری پاتر در سال چهارم مدرسه هاگوارتز است که بارتی کراواچِ پسر نام او را در جام آتش میاندازد و در نتیجه در مسابقات سه جادوگر شرکت میکند و در آن هم تا بردن در مرحله آخر موفق میشود ولی به گورستانی منتقل شده و موجب بازگشت “لرد ولدمورت” میشود…
بعد از اینکه عمه مارج وارد خانهٔ خالهٔ هری پاتر میشود با هری درگیری پیدا میکند و هری ناخواسته باعث اتفاق ناخوشآیندی میشود: عمه مارج باد شده و مانند بادکنکی به هوا میرود. هری از خانه فرار میکند و منتظر اظهارنامه وزارت جادو میشود زیرا انجام جادو برای افراد زیر هفده سال ممنوع است و هری فقط 13 سال سن دارد. اما او میفهمد که سیریوس بلک کسی بوده که پدر و مادرش به ولدمورت فروخته و اکنون از زندان آزکابان فرار کرده و اکنون به دنبال اوست. به همین دلیل هاگوارتز برای او حکم اخراج نمیفرسد تا هری در هاگوارتز در امان باشد. هری در سالی سخت قرار گرفته و باید مواظب باشد که مورد حمله سیریوس بلک قرار نگیرد. اما سیریوس با نقشهای هری را به طرف او میکشاند و به او میگوید که بیگناه است و کسی که پدر و مادرش را به ولدمورت فروخته پیتر پتیگروست که انگشتش را برید (تا همه فکر کنند او مرده) بعد تبدیل شد به یک موش که از قضا موش خانگی رون است.
هری پاتر دومین سال تحصیلی اش را در مدرسه جادوگری هاگوارتز شروع می کند اما یک موجود اسرار آمیز در مدرسه در کمین اوست. صداهای شیطانی از دیوارها بگوش می رسند و حوادث وحشتناکی در هاگوارتز اتفاق می افتد. وقتی هری و رون و هرمیون وارد مدرسه میشوند صداهای ترسناکی از دیوار به گوش هری میرسد و گربهٔ سرایدار توسط طلسم خطرناکی بیهوش میشود و با خون نوشتههایی بر دیوار هک میشود مبنی بر آن که تالار اسرار گشوده شده و هیولاهای آن دارند بیرون میآیند. بعد به چند نفر حمله میشود و …