آوریل 1940. چشم جهان به نارویک، شهر کوچکی در شمال نروژ، منبع سنگ آهن مورد نیاز برای ماشین آلات جنگی هیتلر است. از طریق دو ماه جنگ شدید زمستانی، هیتلر اولین شکست خود را متحمل شد.
نیک دیلی به عنوان نگهبان شب در موزه تاریخ طبیعی آمریکا راه پدرش را دنبال می کند، بنابراین او می داند که وقتی خورشید غروب می کند چه اتفاقی می افتد. اما زمانی که فرمانروای دیوانه Kahmunrah فرار می کند، این بر عهده نیک است که موزه را یک بار برای همیشه نجات دهد.
هنگامی که یک ترول باستانی در یک کوه نروژی از خواب بیدار می شود، گروهی از قهرمانان باید دور هم جمع شوند تا مانع از ایجاد ویرانی مرگبار آن شوند. در اعماق کوه دوور، چیزی غول پیکر پس از هزار سال اسارت از خواب بیدار می شود. این موجود هر چیزی را که سر راهش باشد نابود می کند و به سرعت به اسلو نزدیک می شود.
نامزد سمیح رابطه اش را با او به هم می زند. او در جستجوی رسیدن به دلیل این اتفاق باید با چیزی روبرو شود که مدت ها از آن دوری کرده است و...
یک سکوی نفتی به طور چشمگیری در سواحل نروژ سقوط می کند، و محققان وقتی متوجه می شوند که این تازه شروع چیز جدی تر است، سعی می کنند دریابند چه اتفاقی افتاده است.
راجا پسر جوانی است که همراه پدر فقیرش زندگی شادی دارد. اما در گذشته اتفاقی غم انگیز برای این پدر و پسر افتاده که هر سال در جشن «دیوالی» خاطره تلخ آن برایشان زنده می شود. راجا که مردی ثروتمند را مقصر آن حادثه می داند، تصمیم گرفته هیچ وقت زیر بار ظلم نرود…
در این مجموعه جذاب، 66 میلیون سال به عقب باز می گردیم، به زمانی که دایناسورها بر زمین، آسمان و حتی آب ها فرمانروایی می کردند و...
پس از اتفاقات رخ داده در فیلم اول آبری خواهر کارن به توکیو می آید که او را از بیمارستان بیرون آورده و همراه خود به خانه ببرد، اما در بیمارستان کارن توسط روح کایاکو اذیت می شود و سعی می کند برای نجات خواهرش خودکشی کند که کایاکو به دنبال آبری نرود. پس از مرگ کارن آبری همراه با خبرنگاری به نام ایسون برای فهمیدن راز مرگ خواهرش تحقیق می کند…
در سال 1402، ملکه مارگرت به دستور پسرش، بر کشورهای سوئد، نروژ و دانمارک حکومت می کند، اما یک توطئه در راه است و زندگی مارگرت در معرض خطر بزرگی قرار دارد و...
در سرزمینی به نام سومارای (خارج از سیاره زمین) فرمانروا با اهریمن پیمان می بندد تا در برابر کمک به فرزنددار شدن او، شوهر اولین دخترش را اهریمن انتخاب کند. اهریمن در سودای تصاحب فرمانروایی، مردی ترسو به نام عودکا را برای همسری دختر فرمانروا برمی گزیند، عودکا به سیاره زمین فرار می کند و سال ها بعد فرستاده ای برای بازگرداندن او، راهی می شود…