
یک مرد میانسال که زندگی موفقی ندارد، در زمان به عقب باز می گردد تا بتواند عشق دوران دبیرستانش را نجات دهد. او بایستی رهبر یک گروه خلافکار در مدرسه اش شود و...
قسمت بیست و یکم از فصل دوم منتشر شد.
سوباسا اوزارا، پسر 11 سالهای است که در کودکی، به لطف داشتن یک توپ فوتبال در دستانش از تصادف با یک ماشین جان سالم به در برده و همواره، علاقه خاصی به فوتبال داشته است. پدر سوباسا یک کاپیتان کشتی و معمولا در سفر است و همین هم باعث شده تا سوباسا، معمولا با مادرش زندگی کند. این دو زمانی که سوباسا 11 سال دارد، به شهر نانکاتسو که برای داشتن مدارس فوتبال عالی مشهور است، سفر میکنند و در آنجا، سوباسا با کاراکترهای دیگری مثل ریو ایشیزاکی و گنزو واکابایاشی آشنا شده و
در «مسابقه بازی مرکب»، 456 بازیکن واقعی وارد مسابقه ای الهام گرفته از بازی های سریال بازی مرکب می شوند تا برنده جایزه 4/56 میلیون دلاری شوند.
یک آژانس دولتی، نوجوانی به نام تونی تورتو و دوستانش را استخدام میکند تا به درون تیمی متشکل از رانندگان کارآزموده نفوذ کنند. شواهد امر نشان میدهد که رانندگان مذکور، به سازمانی خدمت میکنند که قصد سلطه بر جهان را دارد و...
سرنوشت یک نوجوان نابینای فرانسوی به نام ماری لور و یک سرباز آلمانی به نام ورنر در فرانسه اشغالی در مسیر هم قرار می گیرد. حال هر دوی آنها تلاش میکنند از ویرانیهای جنگ جهانی دوم جان سالم به در ببرند و…
نایب بازرس شیواکومار بعد از یک تصادف متوجه می شود که زن و بچه اش گم شده اند . در حین دوره بهبود و در حالی که به بیماری مغزی شدید دست و پنجه نرم می کند، متوجه می شود که چنین ناپدیدشدن های زنجیره ای بارها در شهر رخ داده است...
فرانکلین تازه وارد شهر شده است و امیدوار است که دوستانی پیدا کند، اما تاکتیک های معمول او روی باند Peanuts کار نمی کند. هنگامی که دربی جعبه صابون از راه می رسد، او مطمئن است که این فرصتی است برای تحت تاثیر قرار دادن دوستان جدید و تیم کردن با تنها بچه بی شریک دیگر: چارلی براون.
پدری با دختر بچه کوچکش در حال فرار است تا از ارواح گذشته خود و نیروهایی که او را می خواهند بگریزد.
داستان این سریال روایتگر چند خانواده با قصهها و مشکلاتشان میباشد که هر کاراکتر قصه و گذشته مخصوص خودش را دارد …
ماجرای دختری مهربان به نام حنا است که در دهکده ای کوچک همراه با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می کند. مادر کاتری برای شغل از فنلاند به آلمان رفته است و کاترین در انتظار دیدار دوباره مادرش روزها را سپری میکند.