یکی از دختران شیطان (جکی شروف) که نامش لوبینی (ایشا گوپتا) است، تصمیم به ادامه راه پدرش و مقابله با خدا و دشمنی با انسان را ندارد و توبه میکند. خدا برای پذیرش توبه اش شرطی میگذارد، شرط او این است که به یکی از انسانهای بسیار پاک دنیا سجده کند. او برای انجام این کار به کمک احتیاج دارد، بنابرین به سراغ فردی به نام فرهاد (حمید فرخنژاد) میرود و درخواست کمک از او را میکند تا دنبال انسانی پاک بگردند.
بیورن و لوئیز از دانمارک به همراه دخترشان اگنس در تعطیلات در توسکانی به سر میبرند. آنها در طول اقامت به سرعت با پاتریک و کارین یک زوج هلندی، و پسرشان آبل دوست میشوند. ماهها...
دکتر نیت ساموئلز که اخیرا همسرش را از دست داده است، با دو دختر نوجوانش به یک منطقه حفاظت شده در آفریقای جنوبی که توسط مارتین بتلز، دوست قدیمی و زیستشناس حیاتوحش اداره میشود، سفر میکنند. با این حال، چیزی که به عنوان یک سفر برای رسیدن به آرامش آغاز میشود، به زودی و زمانی که یک شیر تشنه به خون، شروع به تعقیب آنها میکند، به یک مبارزه وحشتناک برای بقا تبدیل شده و…
سعید مرد چهل و چهار ساله ای که همسرش را سال ها پیش در یک سانحه از دست داده با دختر دوازده ساله اش نبات زندگی آرام و شیرینی را در تهران سپری می کند. با ورود ناگهانی زنی به زندگی نبات، سرنوشت همه آنها دستخوش تغییراتی میشود...
قسمت هفتم با زیرنویس فارسی منتشر شد.
مائو دختر جوانی است که از یک فرقه خطرناک فرار می کند. روانپزشکی به نام سوزان ماتیس به او پناه می دهد اما زندگی اش در آستانه نابودی قرار می گیرد و...
فیلمی است دربارهٔ عشق، جادو و خرافه پرستی و روایتگر داستان مردی به نام آراز است که در جوانی عاشق دختری مسیحی به نام مارال بوده، ولی مارال با مرد دیگری ازدواج میکند. در روستای آنها خرافات زیادی پیرامون جادو و جمبل و نفرین… وجود دارد و مادر آراز نیز در این زمینهها مهارت دارد. او کمکم متوجه میشود که نرسیدنش به مارال به واسطه دعایی بوده که مادرش در یک پوست نوشته و تصمیم میگیرد این دعا و دیگر طلسمهای وارد شده به زندگی اش را نابود کند. در این راه هر چه بیشتر به مارال نزدیک میشود، حال مادرش بدتر میشود و یک دو راهی سخت برای او به وجود میآید.
داستان دختری است که بعد از سالها اقامت در خارج از کشور به ایران بازگشته و قصد ازدواج دارد..
ستاره دختر بیست ساله ای است که پس از مرگ پدرش که با موتورسواری روی دیوار مرگ گذران زندگی می کرده است، زندگی سخت و فقیرانه ای با مادرش اعظم و برادر کوچک ترش شهاب دارد. شهاب اکنون حرفه پدر را ادامه می دهد اما به دلیل بی علاقگی و ناشی بودن، مشتری چندانی ندارد و از همین رو محمود که با پدر شهاب و ستاره شریک بود تصمیم به بستن و تعطیلی دیوار مرگ می گیرد و پس از افتادن شهاب از دیوار و شکستگی پایش، در این امر راسخ تر می شود. ستاره با اصرار زیاد به محمود می قبولاند که خودش توانایی این حرفه را دارد و پس از تمرین فراوان، کارش با استقبال فراوان مشتریان و رسانه ها روبرو می شود…
در جنوب شهر پسری به نام عطا با پدرش زندگی میکند و دو تن از دوستان خود را نیز به خانه راه دادهاست اما کلفتی که برای همسایهشان کار میکند، دلبستگی خاصی به این پسر دارد ولی عطا از این موضوع چیزی نمیداند. این کلفت دختری را به خانه عطا میآورد و ادعا میکند که دخترخالهاش است و از عطا میخواهد برای چند روزی مخفیانه او را در منزل خود نگه دارد. عطا این موضوع را میپذیرد و ماجراها با ورود این دختر به خانه شروع میشود.
فیلم در مورد دختری است که برای رفتن به دانشگاه پول کافی را ندارد بنابراین در کنار مادرش به کار در هتلی لوکس میپردازد و همه چیز تا دزدیده شدن ساعت مهمان مشهور هتل به خوبی پیش می رود.