
قسمت آخر منتشر شد.
همایون و ارغوان در آستانه ازدواج، قربانی خیانتی هولناک می شوند. همایون پشت دیوارهای زندان برای انتقام از سامان لحظه شماری می کند که مرگ از راه می رسد. آرشام یکتا متولد می شود. دختری به نام صحرا کنارش قرار می گیرد تا مسیر انتقام از خائنان برای آرشام هموار شود.
بای آن، کارشناس امنیتی سابق، وارث جوان هی تینگ را ربوده و قصد دارد از او برای انتقام گرفتن از پدرش استفاده کند. با این حال، او به طور تصادفی او را از یک کشتار کارتل مواد مخدر نجات میدهد. با وجود سن کم، هی تینگ با ذکاوت، که اکنون تنها و بیاطلاع از سرنوشت پدرش است، پیشنهادی برای اتحاد با بای آن میدهد تا به جستجوی پدر گمشدهاش بپردازند. آنها با هم سفری غیرمنتظره را آغاز میکنند که انگیزهها و اعتماد آنها را به چالش میکشد.
یودرا که با مشکلات خشم دستوپنجه نرم میکند، مأموریتی مخفی برای سرنگونی یک باند قدرتمند مواد مخدر به سرپرستی فیروز و پسرش شفیق به او محول میشود. یودرا این مسئولیت را میپذیرد زیرا میخواهد از فیروز برای مرگ والدینش انتقام بگیرد.
گروهی از بازماندگان در شب هالووین، در یک روستای بازسازیشده تاریخی گرفتار میشوند. آنها باید با هم متحد شوند تا با کدوتنبل زندهای که به دنبال انتقام است، مبارزه کنند.
پِی شینگ، که در ابتدا به عنوان شکارچی جایزه برای پول جان خود را فدای میکرد، پس از شاهد بودن قتل افرادی که برای عدالت ایستاده بودند، به تدریج بیدار شد و تصمیم گرفت مقابله کند.
ناامید از فساد و خشونت، یک افسر پلیس درستکار به یک انتقامجوی نقابدار تبدیل میشود تا عدالت مرگبار را برای جنایتکاران و پلیسهای فاسد اجرا کند.
دختری که در تمام عمرش بدشانس بوده است به طور تصادفی توسط یک روح انتقام جو تسخیر می شود که جدول زندگی او را به یک نکته مثبت تبدیل می کند. اما روح انگیزه های دیگری دارد.
مرد جوانی در هنرهای رزمی تمرین می کند تا از صاحب زمین فاسدی که خانواده اش را به قتل رسانده انتقام بگیرد.
وینونا ایِرپ برای نبرد با بزرگترین دشمن خود به خانه بازمیگردد: فردی روان پریش که برای انتقام از او و همه کسانی که او را دوست دارند، مصمم است.
داستان کتی است که با قاتل برادرش روبهرو میشود و بعد از آن، آنقدر به انتقام گرفتن فکر میکند تا جایی که مرز واقعیت و خیال را گم میکند.