قسمت هشتم منتشر شد.
یک پیاده روی معمولی از مدرسه به خانه تبدیل به یک سفر حماسی برای اوساتو می شود. پس از اینکه اوساتو ناگهان به همراه دو دانش آموز به دنیای دیگری رها شد، متوجه می شود که به طور تصادفی به آنجا احضار شده است. اما وقتی او یک استعداد منحصر به فرد را کشف کرد همه چیز تغییر می کند
مردی جوان به نام جین-سئوک، همراه با مادر، پدر و برادر بزرگش، به خانه ای جدید نقل مکان می کند. در یک شب بارانی، برادر جین-سئوک ربوده و به مکانی نامعلوم منتقل می شود. پس از نوزده روز، او در حالی به خانه باز می گردد که...
موریس راه خود را از طریق اقامت اجباری در زندگی هوشیارانه در رویاهای شیرین طی می کند. در تلاش برای بازگرداندن زندگی خود به مسیر، او موافقت می کند که یک تیم سافت بال نامناسب از هم خانه هایش را مربیگری کند.
گروهی از دزدان جوان در جریان عواقب خشونت آمیز یک انتخابات سیاسی از پاریس فرار می کنند تا در مسافرخانه ای که توسط نئونازی ها اداره می شود سوراخ شوند.
داستان ماریا را دنبال می کند - نوجوانی که مادرش قبلا یک احتکار کننده بود. اکنون (در دهه 90 میلادی) او در خانهای زندگی میکند که یکی از ساکنان قبلی مایکل به او الهام میدهد تا خاطرات دوران کودکیاش و احساساتی را که سرکوب کرده است مرور کند.
وید ویلسون بی حال و بی حوصله در زندگی غیرنظامی با روزهایی که به عنوان مزدور اخلاقی انعطاف پذیر، ددپول پشت سر اوست، تلاش می کند. اما وقتی دنیای خانه اش با یک تهدید وجودی روبرو می شود، وید باید با اکراه دوباره با یک ولورین حتی بی میل تر هماهنگ شود.
قسمت هشتم منتشر شد.
در دنیایی که توسط هیولاها تسخیر شده است، هیون، یک دانش آموز دبیرستانی که خانواده اش را در یک حادثه وحشتناک از دست داده است، به یک آپارتمان کوچک در حومه شهر نقل مکان می کند. هیون در ابتدا سعی می کند از دنیای بیرون دوری کند، اما به زودی متوجه می شود که هیولاها به آپارتمان او نیز حمله کرده اند. او برای زنده ماندن باید با سایر ساکنان آپارتمان متحد شود، هرچند که آنها همه از پیشینه های متفاوتی هستند.
وقتی پسرشان شروع به رفتارهای عجیب میکند، زن و شوهری ناخواسته به نیروهای تاریک و شوم اجازه ورود به خانهشان را میدهند، و باعث بیدار شدن یک شر باستانی طولانی مدت که ریشه در حومه شهر دارد، میزند.
پاتریک، ساکن عجیب و غریب و تنها، در یک خانه متحرک در پشت یک کاروان پارک دور افتاده زندگی می کند. پس از طوفان شدید رعد و برق، یک زن جوان مرموز در خانه او ظاهر می شود و به دنبال پناهگاهی از آب و هوا است. هر چه شب طولانی تر می شود و زن جوان بیشتر در مورد پاتریک کشف می کند، ترک کردن برای او دشوارتر می شود. به زودی او شروع به زیر سوال بردن مقاصد پاتریک می کند، در حالی که پاتریک شروع به زیر سوال بردن تسلط خود بر واقعیت می کند...
در شهری که کنتا اوچیا زندگی میکند، قتلی رخ میدهد. بدن مثله شدهای در کنار رودخانه پیدا میشود و کنتا، پسری دبستانی، یک تمساح را در آب میبیند. با اینکه در کلاس به عنوان دروغگو شناخته شده است، تصمیم میگیرد با کمک دوستش آن موجود را بگیرد. آیا بدن توسط تمساح مثله شده یا توسط قاتل؟ تمامی ارتباطات به کنار رودخانه منتهی میشود و شامل معلمش، والدینش و دختری که در آن سوی رودخانه در حال تمرین ترومپت است، میشود.