در فیلم بازی قاتل آدمکش کهنه کاری که به بیماری کشنده ای مبتلا شده، برای آنکه درد نکشد به گروهی از آدمکشان ماموریت می دهد او را به قتل برسانند. اما کمی بعد می فهمد تشخیص پزشک اشتباه بوده و حالا باید جلوی لشکری از همکارانش بایستد که قصد کشتنش را دارند.
گروه بچههای بد در شب هالووین برای سرقت یک طلسم ارزشمند وارد یک عمارت ترسناک و نفرین شده، میشوند. اما زمانی که با یک دشمن خطرناک ماورایی روبرو میشوند که در حال محافظت از این گنج ارزشمند است، شب هالووین برای آنها تبدیل به یک کابوس واقعی میشود و…
دو دهه پس از طلاق و در پیش گرفتن مسیرهای جداگانه در زندگی، یک زوج سابق در تلاش هستند تا اعلامیه رسمی بطلان ازدواج کوتاه خود را دریافت کنند.
یک مامور ICE که با معضلات اخلاقی امنیت مرزی دست و پنجه نرم می کند و یک زن بدون مدرک که برای فرار از یک کارتل ظالم می جنگد، از راه می افتند و برای نجات جان یک دختر بی گناه با هم همکاری می کنند.
پس از یک تراژدی خانوادگی، سه نسل از خانواده دیتز به خانه در رودخانه زمستان باز می گردند. زندگی لیدیا که هنوز توسط بیتل جویس تسخیر شده است، وقتی دختر نوجوانش، آسترید، به طور تصادفی پورتال زندگی پس از مرگ را باز می کند، زیر و رو می شود.
شوهر سابق آلیشیا، ویکتور، از زندان آزاد میشود. آلیشیا که مصمم است از خود و پسرشان، مالکوم، محافظت کند، در برابر درخواستهای ویکتور برای آشتی و بازگشت به عنوان یک خانواده مقاومت میکند. اما در یک چرخش وحشتناک، ویکتور آلیشیا را در زیر زمین به دام میاندازد و زنده به گور میکند. آلیشیا با سرکوب وحشت و ترس از خفگی، موفق میشود از قبر خود بیرون بیاید. اکنون که آزاد شده است، با اضطراب به دنبال پسرش میگردد.
در حالی که در کمپ کورال برای یک اتحاد مجدد، باب اسفنجی و باند توسط یک شخصیت مرموز که در سایه ها در کمین است تحت تعقیب قرار می گیرند، زیرا کمپینگ ها یک به یک شروع به ناپدید شدن می کنند!
آرتور فلک در آرکهام نهادینه شده است و منتظر محاکمه برای جنایات خود به عنوان جوکر است. آرتور در حالی که با هویت دوگانه خود دست و پنجه نرم می کند، نه تنها به عشق واقعی برخورد می کند، بلکه موسیقی را که همیشه در درونش بوده است، می یابد و...
در دنیایی که هیچ کس صحبت نمی کند، یک جامعه مؤمن تحت رهبری زنان، زن جوانی را که از زندان فرار کرده است، شکار می کند.
راننده قهرمان سابق، ژانگ چی، در دوران سختی به مربی یک آموزشگاه رانندگی تبدیل شده و با تکیه بر شهرت گذشتهاش زندگی را میگذراند. اما به شکلی غیرمنتظره، شانس به او روی میآورد؛ مدیر کارخانه خودروسازی لاوتوله، که در آستانه تعطیلی تولید است، پیشنهاد میدهد تا ژانگ چی را برای تشکیل یک تیم و شرکت در آخرین مسابقه رالی بایینبروک حمایت مالی کند.