فسیل داستان سه دوست را در پیش از انقلاب ایران روایت میکند که عضو یک گروه موسیقی اند و برای کسب شهرت تلاش میکنند.
یک ربات جوان به نام داگ که برخلاف سایر همنوعان خود، واقعیت های زندگی را فراتر از مسائل پیش پا افتاده می پندارد، همراه با بهترین دوستش، به درون دنیای انسان ها سفر می کند تا شگفتی های آن را از نزدیک مشاهده نماید و...
درباره زنی بنام نصرت خانم است. همسر نصرت خانم فوت کرده و او برای بدست آوردن مخارج زندگی اش ترشی می فروشد که در ادامه داستان ماجراهای جالبی رخ می دهد.
سریال در چشم باد زندگی خانواده ای از لحظه های تلخ و شیرین در سه دوره از وقایع سیاسی اجتماعی مهم تاریخ ایران دوره اول، دوره قاجار و پهلوی دوره دوم جنگ جهانی دوم و دوره سوم پیروزی انقلاب اسلامی و فتح خرمشهر است
داستان زندگی مردی به نام طاها ریاحی که تاجر دارو است را روایت می کند. با بروز اتفاقاتی سرنوشت عجیبی برای او و دخترش رقم می خورد. طاها پس از سال ها به ایران باز می گردد و به دنبال دختر گمشده خود می گردد.
این داستان ادامه داستان اخراجیها یک است. در اوایل فیلم عراقیها اقدام به کشتن مجروحین می کنند و اخراجیهای اسیر شده را به یک اردوگاه به سرپرستی رسول می برند. از طرف دیگر، خانواده آنها که قصد مسافرت به مشهد را داشتند، توسط سازمان مجاهدین خلق ایران با ربودن هواپیما و نشاندن آن در عراق ایشان را ترغیب به اعطای درخواست پناهندگی به صدام حسین میکنند. مسافران که خانوادههای اخراجیها هم جزو آنها بودند، برگه درخواست پناهندگی را پاره کرده و سرود ای ایران را میخوانند.
سام (محمدرضا گلزار) و عَبِد با هم رفقای صمیمی هستند. با گذشت زمان سام به نرگس، خواهر عبد علاقهمند میشود. عبد که قهرمان ورزشی میشود از سام چاقویی را به عنوان هدیه دریافت میکند و وقتی با چاقو ژست میگیرد ابی عکاس از او عکس میگیرد. بعد از مدتی مشخص میشود که...
سیلوستر و گرنی برای سپراندن تعطیلات، راهی جزایر قناری می شوند. اما زمانیکه ملکه جزیره ناپدید می شود، توییتی به صورت غیرمنتظره ای تبدیل به فرد منتخب برای نشستن بر تخت پادشاهی می شود.
جلسهٔ خانمها در تعاونی مستقل بانوان تشکیل شده و شقایق مدیرعامل این تعاونی برای ساخت یک مجتمع پزشکی تخصصی کودکان احتیاج به پول بیشتری پیدا میکند. همسر شقایق، سیاوش، امتحان دورۀ تخصصی دکترا را در پیش دارد، ولی...
دختری جوان به نام مهتاب (هدیه تهرانی) در خیابان با ماشین فرد مسافرکشی به نام ارسطو (بهرام رادان) در خیابان تصادف کرده و فرار میکند. ارسطو (بهرام رادان) با کمک دوست خود اتومبیل مهتاب را پیدا میکند و بعد از قطعه قطعه کردن آن را به مهتاب (هدیه تهرانی) تحویل میدهد.