داستان عاشقانه "ویکرام آدیتیا" است که به عشق اعتقاد ندارد بلکه به زبان ستاره ها معتقد است. دکتر "پریرنا" هم به علم بیشتر از تقدیر و سرنوشت اعتقاد دارد.در عین بیزاری و عدم اعتقاد به عشق، این دو عاشق یکدیگر میشوند.
آماندا و دخترش در یک مزرعه آمریکایی زندگی آرامی دارند، اما وقتی خاکستر مادرش که ارتباطی با هم نداشتند از کره برایش ارسال میشوند، ترس تبدیل شدن به مادرش او را تسخیر میکند.
در آینده ای روایت می شود که در آن سیاره مریخ به استعمار انسان ها و بهترین اختراعات بشریت درآمده است. دو دانشجو مخفیانه سوار بر سفینه ای فضایی به مقصد مریخ می شوند تا به دیدار دوستان خود بروند.
در سال 1898، یک جنایت فجیع است که در بیشه ای اتفاق می افتد و افرادی برای شهادت و اینکه این اتفاق چگونه افتاده فرا خوانده میشوند و از دید خودشان داستان را تعریف میکنند.
مردی که به دلیل مشکلات اضطرابی نمیتواند از خانه بیرون برود، به آپارتمانی جن زده نقل مکان می کند. او غریبه ای را استخدام می کند تا مراسم جن گیری را انجام دهد؛ اما اتفاقات وحشتناکی رخ می دهد.
این فیلم دو هفته آخر زندگی هیتلر ملقب به «پیشوا» یعنی از 17 تا آخر آوریل سال 1945 میلادی را در سنگر زیرزمینی فرماندهیاش به تصویر کشیده است. در این مرحله، فیلم از فرو ریختن ماشین نظامی و دستگاه سیاسی عظیم رژیم نازی آلمان و سقوط اخلاقی آن پرده بر می دارد.
چهار دوست برای برگزاری جشن تولد در یک خانه روستایی دور هم جمع می شوند. اما پس از فرا رسیدن شب، پرده از اسرار کنار رفته و حوادثی ناگوار شروع به رخ دادن می کنند.
یک نیروی مرموز منجر به خروج ماه از مدارش اطراف زمین میشود و آنرا در مسیر برخورد با زمین قرار میدهد. در حالی که زمین در آستانه نابودیست، زنی به نام جو فاولر که از مدیران ناسا و یک فضانورد سابق میباشد، متقاعد میشود که او کلید نجات جان همهی انسانهاست و در این بین تنها یک فضانورد و یک نظریه پرداز تئوری او را باور میکنند…
مردی ماجراهای زندگی خود را به عنوان یک پسری 10 ساله در سال 1969 در ایالت هیوستون آمریکا روایت می کند. او داستانهایی مملو از نوستالژی را به هم میبافد که حاصل پیوند واقعیت و خیالپردازیهایش هستند.
داستانی ساده در مورد یک پیرمرد 60 ساله دوست داشتنی که به تازگی بازنشسته شده است