انیمیشنی در مورد ماجراهای بیل اردکه و آلدو تمساح
در سرزمین اکوستریا اسب شاخ داری زندگی می کند. این اسب دوست داشتنی توسط شاهزاده خانم میلیسیا آموزش دیده است . او درصدد است تا مسوول برگزاری جشن خانواده سلطنتی باشد و در این مسیر باید با خطرات مختلف دست و پنجه نرم کند و بتواند این جشن را به بهترین نحو ممکن به پایان برساند. اسب دوست داشتنی قصه ما متوجه می شود که وجود سحر و جادویی عجیب ممکن است به مردم خاصی در شهر آسیب برساند و باعث کشته شدن مردم شود.
سایه های تار نگران بازگشت قهرمانانه ی تائو به مترونوی هستند. آن ها توانسته اند با کمک ربات های عنکبوتی که می توانند تارهای انبوه تولید کنند، شهر را در تسخیر خود درآورند. تائو که در پیله یی گیر افتاده، خودش را آزاد می کند و به شکل یک ربات درمی آید. ظاهرش خیلی وحشتناک شده اما نیروهای جدیدی پیدا می کند که می توانند به او برای بازپس گیری مترونوی کمک کنند...
در ادامه رویدادهای قسمت قبلی، شهرداری قصد دارد خانه «شرلی» را تخریب کرده و به جای آن، شهربازی احداث کند؛ اما «شرلی» و دوستانش مانع اجرای این تصمیم میشوند و ..
آرن که پس از کشتن پدر خود و دزدیدن شمشیر او، آواره بیابانها شده، مورد حمله گرگها قرار میگیرد، کیمیاگری به نام شاهین او را نجات میدهد و همراه خود به سفر میبرد. آنها پس از مشاهده شهر هرت که در آن بردهفروشی مرسوم است در منزل زنی پناه میگیرند.
جس (هاچرسن) خودش را برای مسابقه ی دو مدرسه آماده می کند. اما تنها کسی که می تواند از او جلو بزند دختری تازه واردی به نام «لزلی» (راب) است. آن دو پس از مدتی با هم دوست می شوند و مکانی اسرار آمیز را در جنگل به نام «ترابیتیا» در نظر می گیرند و خود را شاه و ملکه ی آن جا می نامند...
آرجون افسر پلیسی صادق و درستکار در برابر گروهی مافیایی ایستادگی می کند ولی به اتهام قتل دستگیر می شود و زندگی او در مسیر جدیدی قرار می گیرد.
در فیلم خاموشی ، جوزف و همسرش کر و لال می باشند و زندگی نرمالی دارند. وقتی همسر جوزف صاحب دختری می شود که می تواند حرف بزند...
در فیلم جان من قبول کن، پیرمرد ثروتمند با تنها نوه بی بند و بارش شرط می کند که اگر هر چه سریعتر دختر مورد علاقه اش را نیافته و ازدواج نکند، تمام ثروتش را به یک خیریه می بخشد. نوه او نیز نقشه ای می کشد که...
«مینا» که بازیگر تئاتر است، به دستور مردی دزدیده می شود. پسری اشراف زاده به نام «راجن»، با شنیدن صدای مینا برای نجات او وارد عمل می شود. راجن و مینا به هم علاقمند می شوند اما پدر راجن مخالف ازدواج پسرش با زنی بازیگر است و می خواهد جلوی این وصلت را بگیرد.