داستان فیلم از دهه 50 آغاز میشود و داستان یک ساواکی به نام اسماعیل یارجانلو (رضا عطاران) است که درگیر ماجراهایی میشود. این ساواکی در کازینو در یک بخت آزمایی 5000 متر زمین در عباسآباد میبرد و بر اثر انقلاب مجبور به خروج از کشور میشود و وکالت زمین را به دوستش جلال خاوندی (بابک حمیدیان) میدهد و …
جان ویک اینبار از سرانی که به او خیانت کرده اند و خواهان مرگ قطعی وی می باشند به شدت عصبانی است و قصد دارد با کمک دوست خود که زخم بدی را در طول جنگ قبلی خورده است با افرادی که کشتن او تنها هدفشان است مقابله کند و انتقام خودش را به سرانجام برساند.
همانطور که ساکنین هوپ اسپرینگز برای جشن کریسمس آماده میشوند، تدی از اسباببازیهای خود استفاده میکند تا شادی جشن را از بین ببرد. حال این وظیفه گروه هیجان است تا تدی را متوقف کرده و شادی را به مردم شهر بازگردانند اما…
یک زوج نابارور آمریکایی، در تلاش برای یافتن یک مادر جایگزین برای تولد فرزندشان، به ایالت راجستان هند سفر می کنند. آنها پس از آشنایی با هنرپیشه ای بلندپرواز، به این نتیجه می رسند که او گزینه ای ایده آل برای تحقق هدفشان است و...
آئویی رستوران خانوادگی اش را در بانکوک اداره می کند. او یک روز دعوتنامه ای دریافت می کند که از او می خواهد به تیم آشپزی یکی از معروف ترین سرآشپزهای تایلند بپیوندد و...
شاهین، شکور و شهروز سه برادر هستند که در یک حلبی آباد زندگی می کنند. شکور که برادر بزرگتر است سردسته باند مواد مخدر می باشد. این باند علاوه بر تولید مواد مخدر با دادن مکان زندگی برای کودکان بی سرپرست آنها را برای عضویت در این باند آماده می کند. پلیس ها به مخفیگاه این گروه حمله کرده و شکور را دستگیر می کنند و این موقعیت مناسبی برای شاهین می باشد که سرپرست جدید این باند مواد مخدر باشد.
ناصر ایزدی (رضا عطاران) معلمی است که چندی پیش مقدار زیادی پول پیدا کرده و آن را به صاحبش تحویل دادهاست. او به برنامههای مختلف تلویزیونی دعوت میشود تا در مورد این فداکاری توضیح دهد و بسیار مشهور شدهاست. یک روز با او تماس میگیرند و میگویند به خاطر کار خیری که کرده برنده سفر به برزیل شده و تمام هزینههای سفر او را آژانس تعطیلات رؤیایی میپردازد. ناصر که به ظاهر فردی پایبند به اصول شریعت اسلام است راضی به این سفر نیست و آن را مناسب نمیداند اما با اصرار همسرش قبول میکند تا به برزیل برود و…
مینا که زمانی دانشجوی مرتضی بوده، پس از ده سال زندگی مشترک با وی، تصمیم میگیرد از او جدا شود و برای ادامه تحصیل به کانادا برود، اما مرتضی که از این تصمیم ناخرسند است، تمام تلاش خود را معطوف منصرف کردن او از تصمیمش میکند، تا اینکه روزی متوجه میشود مینا موضوع طلاقشان را با عزیز، مادر بیمار مرتضی، در میان گذاشته است. مرتضی نیز از شرایط پیش آمده استفاده میکند و ...
پس از اینکه پدربزرگ یک مرد جوان قربانی یک کلاهبرداری مفصل می شود، زندگی او نیز زیر و رو می شود.
یک دستیار کمیسر پلیس که حافظه اش را از دست داده برای حل یک پرونده ی مرموز باید بر شیاطین درونی خود و دشمنان خارجی غلبه کند...