زمانیکه اختراع مرموز ون هلسینگ از کنترل خارج می شود، درک و رفقای هیولایش همگی به انسان و جانی نیز به هیولا تبدیل می شوند. هم اکنون که درک در بدنی اشتباهی قرار گرفته و قدرت هایش را از دست داده، به همراه جانی که عاشق زندگی جدیدش به عنوان یک هیولاست، باید با همکاری یکدیگر بشتابند تا درمانی برای خود پیدا کنند.
جرج بیلی مرد مهربان و مردمدوستی است که پس از ورشکست شدن تصمیم به خودکشی میگیرد؛ اما فرشتهای به نام کلارنس مأمور میشود به روی زمین برود و زندگی او را نجات بدهد…
زنی به نام لوسیا و پسرش به دور از جامعه و در منطقهای دور افتاده با یکدیگر زندگی میکنند. خانواده کوچک این مادر و پسر به ندرت پذیرای افراد میباشد و هدف اصلی آنها داشتن یک زندگی آرام است. اما با ظاهر شدن یک موجود مرموز و ترسناک که شروع به تسخیر خانه کوچک آنها میکند، رابطه این مادر و پسر در معرض آزمایش قرار گرفته و…
کنگ تنها در خانهای بزرگ و نون در آپارتمانی کوچک در شهر زندگی میکند. بعد از ملاقات و جدایی از یکدیگر، روزهای آنها به منوال گذشته ادامه پیدا میکند.
حماسه جاویدان ، نژادی از موجودات جاودانه هستند که بر روی زمین زندگی می آیند و تاریخ و تمدن جدید و جاودانه ای را درست می کنند.
وقتی آندره 85 ساله سکته میکند، امانوئل با عجله به بالین پدرش میرود. او که بیمار و نیمه فلج روی تخت بیمارستان است، از امانوئل می خواهد که به او کمک کند تا به زندگی اش پایان دهد. اما چگونه می توانید چنین درخواستی را قبول کنید در حالی که پدر خودتان است؟
وقتی یک نوجوان خود ویرانگر از مدرسه تعلیق میشود و به عنوان تنبیه از مادربزرگ الکلی بداخلاقش میخواهند مراقبت کند، زمان دیوانهواری که با هم میگذرانند زندگی او را تغییر میدهد.
خدمتکاری که در انگلستان پس از جنگ جهانی اول زندگی می کند، مخفیانه قصد دارد با مردی که دوستش دارد ملاقات کند قبل از اینکه او را برای ازدواج با زن دیگری ترک کند.
شاعر جوان جنگ بریتانیایی رابرت گریوز با لورا رایدینگ ازدواج کرده و صاحب چهار فرزند میباشد. رایدینگ با سرپیچی از قراردادهای جامعه مودبانه، با گریوز و همسرش که به عنوان یک اداره زندگی می کنند، نقل مکان می کند. سپس با آمدن جفری فیبز، شاعر خوش تیپ ایرلندی، این چیدمان تبدیل به یک چهارخانه می شود. اما به زودی تنشها و رقابتها آنقدر شدید میشوند که گریوز مظنون به تلاش برای قتل است…
هنگامی که مدیر کلوپ شبانه موفق دهه 80 تونی تاورز در کریسمس سوار قطاری جادویی می شود، متوجه می شود که هر واگن مرحله متفاوتی از زندگی او را در خود جای داده و اقداماتی که در یک واگن انجام می دهد مستقیماً بر زندگی او در واگن بعدی تأثیر می گذارد. آیا تونی می تواند زندگی خود - و زندگی افرادی را که دوستشان دارد - به سمت بهتر شدن تغییر دهد یا فقط اوضاع را بدتر خواهد کرد؟