آنتونی سوپرانو جوان در یکی از پرآشوب ترین دوران تاریخ نیوآرک در حال بزرگ شدن است و درست زمانی که گانگسترهای رقیب شروع به خیزش می کنند و قدرت خانواده جنایتکار دیمئو را در شهر فزاینده نژادی به چالش می کشند ، مرد می شود.
در آینده نزدیک، کامرون ترنر به یک بیماری لاعلاج مبتلا می شود. او با راه حلی آزمایشی برای محافظت از همسر و پسرش از غم و اندوه، با تغییر سرنوشت آنها و فداکاری دست و پنجه نرم می کند.
گروهی از مرگبارترین موجودات استرالیا که از حبس شدن در خانه خزندگان که در آن انسان ها مانند هیولا به آنها نگاه می کنند، خسته شده اند، تصمیم می گیرند تا از باغ وحش خود به بیرون را فراری دهند.
مربی یک قاتل حرفهای به نام لیدی باگ که از زندگی ناامید شده، برای به دست آوردن کیفی در یک قطار سریع السیر، دوباره لیدی باگ را به ماموریتی خطرناک میفرستد. اما آدمکش دیگری نیز در این قطار حضور دارد و در نهایت آنها متوجه میشوند که اهداف آنها با یکدیگر مرتبط است…
مردی توسط یک زن تبهکار کُشته میشود و دو غریبه را به جرم قتل بازداشت میکنند. یکی صحنه قتل را ندیده چون نابیناست، آن یکی هم فقط صحنه را دیده چون ناشنواست! آنها یک صبح تا غروب فرصت دارند که از این مهلکه جان سالم به در ببرند …
سارا و آیدا دوستان صمیمی هستند که آبروی یکی از آنها به خطر افتاده چون پروندههای چند میلیاردی رو سارا به چند صدملیون فروخته و پلیسها آیدا را دزد میدانند آیا این دو دوست تا کجا به پای یکدیگر می ایستند
گلسا دختری 16 ساله است که به همراه خانوادهاش در شهری کوچک در اطراف تهران زندگی میکند. او بیشتر اوقات خود را با گروهی از دوستانش میگذراند. یک روز آنها تصمیم میگیرند تا دست به اقدامی هیجانانگیز بزنند؛ اقدامی که پیامدهای غیرمنتظرهای در پی خواهد داشت و از کاری صرفاً سرگرمکننده و هیجانانگیز، به دردسری پیچیده تبدیل میشود. اتفاقاتی که رخ میدهد، از اساس دیدگاه گلسا نسبت به زندگی را تغییر میدهد
«شاهزاده روم» داستان عاشقی و دلدادگی پرنسسی پاکدامن مسیحی به نام ملیکا را روایت میکند که از تبار پدر از نوادگان یشوعا وصی حضرت عیسی و از تبار مادر نواده قیصر روم است. سرنوشت این بانو به گونهای رقم میخورد که وی نهایتاً به بلاد اسلامی عزیمت میکند. این پرنسس مسیحی نهایتاً پس از آنکه به همسری امام یازدهم شیعیان در میآید، مادر منجی بشریت میگردد….
آموزگاری که به تازگی در یکی از مدارس جنوب شهر عهدهدار امر تدریس است، سعی برآن دارد که برخورد متفاوتی با شاگردان فقیر کلاس داشته باشد. پس از ماجراهایی که در مدرسه رخ میدهد با توطئه یک خبرچین، آموزگار توسط مأمورین ساواک دستگیر شده و مدرسه بار دیگر به صورت سابق خود باز میگردد، دیگر کسی به شاگردان فقیر کلاس توجهی ندارد...
مهندس خاکپور که قرار است معاون وزیر شود، طی حادثهای ساختگی مصدوم و به بیمارستان دی در تهران منتقل میشود. دوست او مهندس محمود بصیرت از زنجان برای ملاقات وی به تهران میآید و با پرستار بیمارستان، سیما ریاحی، آشنا میشود. مرد که زندگی خانوادگی آرامی را در کنار همسرش ترانه و دو فرزندش دارد به سیما علاقهمند شده و او را صیغهٔ خود میکند اما به مرور زمان رابطه آنها دستخوش تغییر شده و اتفاقات ناخوشایندی را برای هر دویشان ایجاد میکند....