
برترم پینکاس، دندانپزشکی بدخلق و مردمگریز در منهتن، ناگهان به توانایی ناخوشایندی دست پیدا میکند: دیدن ارواح. ارواحی واقعاً آزاردهنده! بدتر از آن، همهشان چیزی از او میخواهند. بهویژه فرانک هرلیهی، روحی پرحرف و زبانباز که مدام او را اذیت میکند تا وارد نقشهای عاشقانه با همسر بیوهاش، گوئن، شود. بهزودی، آنها در ماجرایی خندهدار میان دنیای زندگان و مردگان گرفتار میشوند!
یک گروه مستندساز به همراه تیمی از شکارچیان آماتور ارواح برای بررسی یک هتل تسخیرشده راهی آنجا میشوند. اما در پایان، چند نفر از آنها زنده خواهند ماند؟
درماندگی دو راهبه را وادار میکند تا مراسم جنگیریای را انجام دهند که هیچ راهبهای نباید به آن دست بزند. در حالی که کودکی تسخیرشده در چنگال شر گرفتار شده و کلیسای کاتولیک با آنها مخالفت میکند، آنها خود را درگیر این آیینهای ممنوعه و خطرناک میکنند و ارواح جاودانشان را به خطر میاندازند. اکنون باید با عواقب هولناک این عمل گناهآلود روبهرو شوند، اما یک هدف برایشان باقی مانده است: این پسر باید به هر قیمتی نجات یابد.
خوان پرسیادو، پس از مرگ مادرش به دهکده متروکه و وهمآلود کومالا سفر میکند تا پدرش، پدرو پارامو را پیدا کند. در این دهکده، او با ارواح و خاطرات افرادی مواجه میشود که در گذشته تحت تسلط پدرو پارامو، ارباب ظالم و عاشقپیشه، زندگی کردهاند...
کایرن، دختری زودرس و نوجوان، خود را در روستایی در ژاپن و رها شده توسط پدرش مییابد. او که در معبدی با پدربزرگش زندگی میکند، با آنزو، یک "گربه شبحی" غولپیکر و تنبل معروف آشنا میشود که مسئول مراقبت از او است. کایرن که از سرپرست جدید خود بیاعتماد است، کارهای عجیبی را که آنزو برای مردم شهر انجام میدهد خراب میکند و با ارواح عجیب و غریب جنگلهای محلی دوست میشود. برای جلب اعتماد کایرن، آنزو به طور تصادفی قراردادی با شیطان میبندد و همه چیز به هم میریزد.
قسمت دوازدهم منتشر شد.
وقتی باورهای مومو و اوکارون با هم در تضاد قرار میگیرد، آنها به دنیایی از ارواح، بیگانگان و قدرتهای بیدارشده پرتاب میشوند.
در روستای اسرارآمیز ماهندراگیری، معبد بستهشده شیوا به کانون وقایعی مرموز تبدیل میشود. بهیما، پلیس شجاع و پرانرژی، مأمور میشود تا رازهای تاریکی که در سایههای این روستا پنهان است را کشف کند. او در این مسیر، با چالشهای فراطبیعی روبهرو میشود و با کمک ارواح، حقیقت شومی را که پشت این حوادث عجیب نهفته است، آشکار میکند.
داستان خارقالعاده خولیو تورس که یک گوشواره صدف طلا را گم می کند و در جستجویش برای یافتن آن، به شخصیتهای نامتعارفی که در قالبهای دروننگر، اغلب وهمآور و همیشه کمدی برخورد میکند.
وقتی شوهرش سانی توسط روح وحشتناک کاکودا نفرین می شود، ایندیرا دست به دست یک شکارچی ارواح می رود تا راه حلی بیابد.
مردی که قصد دارد خودکشی کند ولی چند تا روح مانع خودکشی او می شوند حالا این مرد باید آرزوهای ارواح سرگردان رو برآورده کند …