
چارلز، برندهی عجیبوغریب قرعهکشی، بهتنهایی در جزیرهای دورافتاده زندگی میکند، اما رویایی در سر دارد: دعوت از موزیسین محبوبش، هرب مکگوایر، برای اجرای یک برنامهی خصوصی و اختصاصی. بیخبر از هرب، چارلز همچنین نامزد سابق هرب، «نل»، که هماکنون با شوهر جدیدش همراه است، و همگروهی پیشین او را نیز دعوت کرده تا قطعههای قدیمیشان را دوباره اجرا کنند. با بالا گرفتن تنشها و زنده شدن اختلافات گذشته، طوفان آنها را در جزیره گرفتار میکند و چارلز ناامیدانه بهدنبال راهی برای نجات رویای اجرای کنسرتش میگردد.
پس از گرفتار شدن در تلهای مرگبار، هفت فرد راندهشده و ناامید مجبور میشوند مأموریتی خطرناک را آغاز کنند که آنها را وادار میکند با تاریکترین بخشهای گذشته خود روبهرو شوند.
سپتامبر و جولای، دو خواهر، پیوندی عمیق و ویژه با یکدیگر دارند؛ آنها با زبانی رمزآلود با هم صحبت میکنند و دنیای بیرون را از خود دور نگه میدارند. پس از آنکه سپتامبر از مدرسه تعلیق میشود، مادرشان آنها را به خانهای دورافتاده در سواحل ایرلند میبرد — جایی که جولای کمکم در برابر سلطهی هرچه خشنتر خواهرش مقاومت میکند.
قسمت پنجم فصل چهار منتشر شد.
بعضی از چهرههای معروف ایرانی باید به هر طریقی یکدیگر را بخندانند، اما چالش اصلی این است که نباید بخندند.
سال 1359، ستاد نیروی هوایی عراق که از اول جنگ با برتری هوایی ایران روبرو شدهاست و قریبالوقوع بودن شکست حصر آبادان را پیشبینی میکند، جهت حفاظت هواپیماهای استراتژیک خود تصمیم میگیرد آنها را به سه پایگاه بسیار دورافتاده، در نزدیکی مرز اردن، منتقل کند. در اسفند همین سال ستاد نیروی هوایی ایران در جلسات فوقالعادهای طرح بمباران این سه پایگاه را که به نام پایگاههای اچ3 مشخص شدهاند، مطرح میکند. طرح در ابتدا ناممکن و غیرعملی مینماید، اما در نهایت نقشهای متهورانه و بینظیر پیشنهاد میشود و در پی آن در سحرگاه 15 فروردین 1360 هشت فروند جنگندهی بمبافکن ایرانی جهت حمله به اچ3 به پرواز در میآیند.
داستان این فیلم که بر اساس اتفاقات واقعی است، بین سالهای 91 تا 92 میگذرد که روایتگر شرایط زن فیلم به نام «ماحی» است. شرایطی که بازگوکننده معنای کلمه ماحی است که از آن به معنای محوکننده یا نابودکننده یاد میشود. این فیلم جزو فیلمهای انتقادی سیاسی ایران قرار میگیرد.
خلیل سمندر، کارگر یک کارگاه تولیدی، شیفته دوچرخه سواری و عضویت در باشگاه ایران جوان است. او با وساطت هوشنگ، رئیس باشگاه ایران جوان به عنوان ذخیره وارد باشگاه و در مسابقهای اول میشود. اما به دلیل ناراحتی قلبی از شرکت در بازیهای آسیایی 1974 تهران، باز میماند. در همین زمان قراب، رئیس باشگاه کاخ که وابسته به دربار است، با اتومبیل، خسرو محمدی مربی باشگاه ایران جوان را مصدوم میکند.
کایرن، دختری زودرس و نوجوان، خود را در روستایی در ژاپن و رها شده توسط پدرش مییابد. او که در معبدی با پدربزرگش زندگی میکند، با آنزو، یک "گربه شبحی" غولپیکر و تنبل معروف آشنا میشود که مسئول مراقبت از او است. کایرن که از سرپرست جدید خود بیاعتماد است، کارهای عجیبی را که آنزو برای مردم شهر انجام میدهد خراب میکند و با ارواح عجیب و غریب جنگلهای محلی دوست میشود. برای جلب اعتماد کایرن، آنزو به طور تصادفی قراردادی با شیطان میبندد و همه چیز به هم میریزد.
قسمت سوم فصل سه منتشر شد.
شام ایرانی یک مجموعه رئالیتی شوست که مشابه آن با اندکی تفاوت در اغلب کشورها و توسط پلتفرم های بین المللی ساخته و به نمایش در می آید و در همه جای دنیا طرفداران زیادی دارد. در این رئالیتی شو بازیگران و چهره های شناخته شده در حوزه هنر و ورزش و موسیقی و ... در گروه های چهار نفره، دوستانشان را برای شام و دورهمی دوستانه به منزل خود دعوت می کنند. آن ها سعی می کنند در یک شب از میهمانان خود به خوبی پذیرایی کنند و لحظات زیبایی برایشان بسازند. گاهی میزبان سعی می کند ، میهمانانش را با اجرای یک برنامه خاص یا دعوت از میهمان دیگری غافلگیر کند. اما میهمانان در پایان هرشب به میزبان خود بابت شام و پذیرایی امتیاز می دهند. در کنار میهمانان، چند داور بی طرف که اطلاعات نسبی درباره غذاهای ایرانی و پذیرایی و میزبانی دارند هم به هریک از آنها امتیاز می دهند. در پایان چهار شب زیبا، یک نفر به عنوان بهترین میزبان انتخاب می شود.
بیل فرلانگ که برای حمایت از خانوادهاش بهعنوان فروشنده زغال کار میکند، رازهای نگرانکنندهای را در صومعه محلی کشف میکند و با حقایقی درباره خودش روبهرو میشود؛ حقایقی که او را مجبور میکند گذشتهاش و سکوت همدستانه یک شهر کوچک ایرلندی تحت سلطه کلیسای کاتولیک را زیر سؤال ببرد.