قسمت دوم منتشر شد.
یک سیاستمدار در حال صعود و ازدواج تنشزدهاش با همسر گنگش پس از دریافت تماس از یک آدمربا، زندگیشان به هم میریزد و شروع به فروپاشی میکند.
آمِمیا یک یوتیوبر نامحبوب است که در موضوعات مربوط به علوم غریبه تخصص دارد. روزی مدیرش یک نقشهٔ طبقات خانه به او میدهد و میگوید که این نقشه در نگاه اول شبیه به یک خانهٔ معمولی است، اما نقطهای نامفهوم و مرموز در آن وجود دارد. آمِمیا شروع به بررسی دقیق نقشه میکند و در این میان، کوریهارا که یک معمار و علاقهمند به معماهاست، به او میپیوندد. آنها تلاش میکنند راز پشت این خانه را کشف کنند. در همین حال، یوزوکی با آمِمیا تماس میگیرد و میگوید که دربارهٔ خانهای که او در کانال یوتیوبش منتشر کرده، چیزهایی میداند. او به آمِمیا و کوریهارا میپیوندد تا راز خانه را فاش کنند، اما به نظر میرسد که خودش هم رازی در دل دارد.
السا و فرانک زمانی خواهر و برادر نزدیکی بودند، اما همه چیز زمانی تغییر کرد که مأموریت فضایی فرانک به شکست انجامید. سه سال از ناپدید شدن مرموز او میگذرد و 23 ساله بودن، السا را در حرکت به جلو در زندگی دچار مشکل کرده است. یک روز، یک موجود بیهویت با او تماس میگیرد و پیشنهاد میدهد که برادر بزرگش را به زمین بازگرداند. اما برای این کار بهایی باید پرداخت شود...
امید با خوشحالی تولدش را همراه با همسر و خانوادهاش در ویلا زیبایی نزدیک به دریای خزر جشن میگیرد. یک تماس تلفنی از همسر سابق امید، جشن را متوقف میکند، چرا که او خبری شوکهکننده میدهد که تهدید میکند زندگی جدیدی که او در تلاش است بسازد را به هم بریزد.
بیور شرور جنگل را با ماده صورتی خطرناکی پوشانده است که هنگام تماس با آب منفجر می شود. با نزدیک شدن به فصل بارانی، تیم متفرقه حیوانات باید برای یافتن پادزهر عجله کنند.
پس از از دست دادن فروشگاه لباسشویی خود در یک حادثه آتش سوزی، یک مادر مجرد Duk-hee از یک بانک تماسی دریافت می کند که یک وام سخاوتمندانه اولیه را ارائه می دهد بنابراین او بلافاصله آن را می گیرد. اما بلافاصله پس از آن، او متوجه می شود که قربانی یک طرح فیشینگ صوتی شده است. دوک هی که ویران شده برای کمک به پلیس مراجعه می کند، اما از اینکه امیدی به پس گرفتن پولش وجود ندارد، ناامیدتر می شود. در لحظه ناامیدی، جائه مین، فیشری که او را فریب داده بود، یک بار دیگر تلفن خود را زنگ میزند تا به دوک هی در مورد سازمان جنایتکاری که او را قفل کرده و او را مجبور به برقراری تماسهای فیشینگ صوتی از چین کرده است اطلاع دهد. با آن تماس، دوک هی تصمیم می گیرد خودش این پرونده را بررسی کند و با دوستانش با هواپیما به چین برود.
ناصر ایزدی (رضا عطاران) معلمی است که چندی پیش مقدار زیادی پول پیدا کرده و آن را به صاحبش تحویل دادهاست. او به برنامههای مختلف تلویزیونی دعوت میشود تا در مورد این فداکاری توضیح دهد و بسیار مشهور شدهاست. یک روز با او تماس میگیرند و میگویند به خاطر کار خیری که کرده برنده سفر به برزیل شده و تمام هزینههای سفر او را آژانس تعطیلات رؤیایی میپردازد. ناصر که به ظاهر فردی پایبند به اصول شریعت اسلام است راضی به این سفر نیست و آن را مناسب نمیداند اما با اصرار همسرش قبول میکند تا به برزیل برود و…
درباره نیکیل سود یک افسر پلیس بمبئی است که در مرکز تماس های اضطراری مشغول به فعالیت است. یک روز یک تماس مشکوک از طرف خانمی به این مرکز می شود که قصد خودکشی دارد. نیکیل تلاش می کند که او را نجات دهد اما نمیداند با این کار، خودش و خانواده اش وارد خطری بزرگ می شوند.
یک بدلکار سابق به نام لائو لو به سختی میتواند مخارج زندگی خود را تامین کند چه برسد به اینکه از اسب محبوبش نیز مراقبت نماید. اما زمانی که برای پرداخت بدهیهای لائو لو، اسبش را به حراج میگذارند، او مجبور میشود با اکراه از دخترش که سالها با او در تماس نبوده و نامزد وکیلش کمک بگیرد و…
قسمت هشتم منتشر شد.
در قلب لندن، یک تماس تلفنی ناشناس، دو کارآگاه باهوش - یک زن جوان را در مراحل اولیه زندگی حرفهایاش و یک مرد با روابط خوب مصمم به حفاظت از میراث خود - به مبارزه برای اصلاح یک اشتباه قدیمی میکشاند.