
پس از دوازده سال بازی کردن محبوبترین بازی آنلاین خود (MMORPG)، «مومونگا» برای آخرین بار وارد بازی میشود، اما ناگهان خود را درون دنیای همان بازی میبیند، گویی که برای همیشه در آن گرفتار شده است. در جریان ماجراجوییهایش، شخصیت او به مقام «پادشاه جادوگر، آینز اول گون» میرسد.
مکبث با جادوگرانی روبهرو میشود که پادشاهیاش را پیشبینی میکنند. بانوی مکبث نقشهای برای تصاحب تاج و تخت طرح میریزد. احساس گناه و پارانویا آنها را در بر میگیرد، در حالی که شورشها و سقوط بانوی مکبث به نابودیشان منجر میشود و پیشگوییها به شکلی شوم آشکار میگردند.
در دل سرزمین اسرارآمیز آز، الفابا، دختری سبزپوست که از نگاه همه مطرود و منفور است، ناچار میشود زندگیاش را با گلندا، بانوی محبوب و اشرافزادهی دانشگاه شیز، تقسیم کند. اما پشت لبخندهای پر زرق و برق گلندا و نگاه تیزبین الفابا، ماجرایی از دوستی، رقابت و سرنوشت آغاز میشود. در حالی که یکی تبدیل به جادوگر نیک میشود و دیگری به جادوگر شرور غرب بدل میگردد، رابطهی آنها زیر فشار تصمیمات سرنوشتساز قرار میگیرد.
قسمت نهم منتشر شد.
آگاتا جادوگر شرور، به کمک تین از افسون واندا آزاد می شود و تصمیم می گیرد با کمک گروهی از زنان جادوگر، به جاده جادوگرها، تنها جایی که می تواند قدرت از دست رفته جادوگران را بازگرداند، برود...
یک چوپان برای رهایی از نفرینی که مانع ازدواج او شده، به یک زن جادوگر روی میآورد. جادوگر به جای کمک مستقیم، او را با مجموعهای از وظایف غیرممکن مواجه میکند. مرد باید با انجام این کارهای دشوار و مواجه شدن با چالشهای بزرگ، طلسم را بشکند و در این مسیر، از خود و تواناییهایش بیشتر از آنچه که تصور میکرد، کشف کند.
هلبوی و یک مأمور تازهکار سازمان BPRD در مناطق روستایی آپالاشیا در دهه 1950 گیر میافتند. آنجا، آنها با یک جامعه کوچک روبهرو میشوند که توسط جادوگران تسخیر شده و رهبری آنها را شیطانی محلی به عهده دارد که ارتباط نگرانکنندهای با گذشته هلبوی دارد: «مرد کج».
آستریکس راز معجون جادویی ، فیلمی انیمیشنی محصول سال 2018 به کارگردانی الکساندر آستیر و لوئیس کلیچی میباشد. در خلاصه داستان این فیلم آمده است ، پانورامیکس برای حفظ آیندهی روستا به همراه آستریکس و اوبلیکس به سرزمین گلها سفر میکند تا بتواند یک جادوگر جوان دانا را پیدا کند که راز معجون جادویی را میداند و…
چهار خواهر پر دردسر باید با هم متحد شده و یک پنگوئن بامزه به نام پل را از چنگال دو جادوگر شیطانی به نامهای مری و مارک که میخواهند از او برای نمایش خود استفاده کنند، نجات دهند اما…
این داستان شگفت انگیز در عصر شوالیه های شجاع، شاهزاده خانم های زیبا و جادوگران در حال نبرد اتفاق افتاد. روسلان، هنرمند سرگردانی که رویای شوالیه شدن را در سر می پروراند، با میلا زیبا آشنا شد و عاشق او شد. او حتی شک نداشت که او دختر پادشاه است. با این حال، قرار نبود که شادی عاشقان زیاد طول بکشد. چرنومور، جادوگر شیطانی، در یک گرداب جادویی ظاهر شد و میلا را درست جلوی چشمان روسلان دزدید تا قدرت عشق او را به قدرت جادویی خودش تبدیل کند. بدون هیچ مقدمه ای، روسلان در تعقیب شاهزاده خانم دزدیده شده قرار می گیرد تا بر همه موانع غلبه کند و ثابت کند که عشق واقعی قوی تر از جادو است.
پادشاهی بالونها، اژدهایان پلیس مضطرب و جادوگران شاد دقیقاً همان چیزی است که تری داستانهای پری مادربزرگش را به یاد میآورد. به جز اینکه واقعی هستند و قطعا آنقدرها "شاد" نیست.