این فیلم قصه بی بی سلیمه ، مامای پیر و محبوب روستای تازه آباد است که بالاخره پس از سالها انتظار نوبت سفرش به خانه خدا فرا رسیده ، بی بی در حال خداحافظی و حلالیت طلبی از اهالی دهاست که خبر میرسد اجازه سفر ندارد .
پادشاه شیاطین شکست خورده و گروه قهرمانان پیروز، قبل جدا شدن از هم به خانه برمیگردند. آن چهار نفر - فریرن جادوگر، هیمل قهرمان، هیتر کشیش و اِیسن جنگجو - درمورد یک دهه سفر خود صحبت میکنند تا زمان خداحافظی فرا برسد.
دنیای کانلون از هزاران جزیره تشکیل شده است و توسط ارواح تاریک تسخیر می شود. در واقع نوعی جوهر سمی که آسیب جبران ناپذیری به ذهن فرد وارد می کند به جزیره وارد شده و جان مردم را به خطر انداخته است. در همین هنگام بای زه در تلاش برای دفاع از جزیره در برابر ارواح تاریک، تئوری خطرناک و پر ریسک خود را امتحان میکند تا بتواند به مردم جزیره کمک کند.
کائورو تونو شایعهای عجیب در مورد تونل اوراشیما شنیده است. قوانین مکان و زمان در این تونل اسرارآمیز هیچ معنایی ندارد و اگر کسی از آن عبور کند به آرزوی قلبی خود خواهد رسید اما…
در روستایی دختری هست که برای نماز مغرب پدرش از مسجد خداحافظی می کند و...
برتس سالیوان” که كلانتر است به همراه برادرش برای پیدا کردن قاتل پدرش راهی مکزیک می شود. آنها بدنبال “سسکو” هستند ولی مردم با شنیدن نام او، سكوت می كنن د و نشانی از او نمی دهند. سرانجام با پرس و جو فراوان آن دو برادر به “سسکو” می رسند …
داستان خانواده ای که بعد از مرگ عزیزشان، در حین رویارویی با اندوه در سفری برای شناخت بهتر خودشان قدم برمی دارند...
دانش آموزان هیلی و جیمز جوان و عاشق هستند. پس از خداحافظی برای کریسمس در ایستگاه قطار لندن، هر دو تصمیم دیوانهوار یکسانی برای تعویض قطار و غافلگیری یکدیگر میگیرند. با عبور از کنار یکدیگر در ایستگاه، آنها کاملاً غافل هستند که به تازگی کریسمس را عوض کرده اند.
احمد عزیزی که سرپرست بخش تعمیرات و نگهداری پالایشگاه آبادان است برای مراسم خواستگاری دخترش سمیرا آماده میشود و دختر دیگرش ستاره در همان روز قصد سفر به تهران برای شرکت در جشن خداحافظی یکی از دوستان همدانشگاهیاش را دارد که با مخالفت پدرش روبهرو میشود و تصمیم میگیرد بدون اجازهٔ خانواده صبح با هواپیما به تهران برود و...
جمعه جمال زهي، با پايان يافتن تحصيلاتش در زمينه علوم ارتباطات و ماهواره هاي مخابراتي، با مدرك دكترا به ايران مي آيد تا در يك عمليات نفوذي در خاك عراق شركت كند. در بدو ورود به كشور، او به سيستان و بلوچستان مي رود تا همسرش صنم را ببيند و براي رفتن به مأموريت خطرناكش، از او و خانواده خود خداحافظي كند. جمعه به دليل محرمانه بودن مأموريت، به خانواده و همسرش درباره جزئيات امر حرفي نمي زند. او به پاكستان مي رود تا به ظاهر از سفارت آمريكا ويزا بگيرد؛ اما در هتل توسط نيروهاي عراقي دستگير مي شود و...