در دوران پادشاهی چوسان، دو دوست که با هم بزرگ شده و یکی ارباب و یکی رعیت بود، پس از جنگ در دو جبهه مخالف قرار می گیرند و دشمن هم می شوند.
آنا یک کارآموز بلندپرواز است که رویای شغلی در دنیای هنر را در سر می پروراند و در عین حال سعی می کند کلر رئیس خود را تحت تاثیر قرار دهد. هنگامی که او در یک سفر کاری به کلاس اول ارتقا می یابد، ویل خوش تیپ را ملاقات می کند، که آنا را با رئیسش اشتباه می گیرد - دروغی سفید که زنجیره ای پر زرق و برق از رویدادها، عاشقانه ها و فرصت ها را رقم می زند تا زمانی که تار و پود او ظاهر شود.
پیرمردی که از جامعه فاصله گرفته و در تنهایی به سر می برد، خانه ی کوچک در میان آسمان خراش هایی دارد که هر روز بلندتر می شوند و اکنون شهرداری میخواهد خانه ی او را تخریب کند! اما پیرمرد حاضر نیست خانه اش را به هیچ وجه ترک کند به همین علت با هزاران بادکنک که به خانه اش وصل کرده است به پرواز در می آید تا سفر پر ماجرایی را آغاز کند.