
در جریان مجموعهای از رویاروییهای فزاینده، دیوید دان، نگهبان امنیتی سابق، از تواناییهای ماورایی خود برای پیدا کردن کوین وندل کرامب ـ مردی آشفته با بیستوچهار شخصیت متفاوت ـ استفاده میکند. در همین حال، الایجا پرایس با حضوری مرموز ظاهر میشود؛ کسی که نقش کارگردان پشت پرده را دارد و رازهایی حیاتی درباره هر دوی آنها در دل خود پنهان کرده است.
چارلز، برندهی عجیبوغریب قرعهکشی، بهتنهایی در جزیرهای دورافتاده زندگی میکند، اما رویایی در سر دارد: دعوت از موزیسین محبوبش، هرب مکگوایر، برای اجرای یک برنامهی خصوصی و اختصاصی. بیخبر از هرب، چارلز همچنین نامزد سابق هرب، «نل»، که هماکنون با شوهر جدیدش همراه است، و همگروهی پیشین او را نیز دعوت کرده تا قطعههای قدیمیشان را دوباره اجرا کنند. با بالا گرفتن تنشها و زنده شدن اختلافات گذشته، طوفان آنها را در جزیره گرفتار میکند و چارلز ناامیدانه بهدنبال راهی برای نجات رویای اجرای کنسرتش میگردد.
وقتی یک مرد مسلح وارد فروشگاه اپل در مرکز آمستردام میشود، پلیس با چالشی حساس برای پایان دادن به این رویارویی روبهرو میشود.
پس از مرگ مادرش، الکس متوجه میشود که برای دریافت ارثیه باید فهرستی از آرزوهای دوران کودکیاش را که سالها پیش نوشته، عملی کند. در مسیر انجام این چالشها، او با گذشتهی خود روبهرو شده، روابط جدیدی را تجربه میکند و به درک عمیقتری از زندگی و خودش میرسد. این سفر، الکس را وادار میکند تا رویاهای فراموششدهاش را دوباره زنده کند و معنای واقعی خوشبختی را کشف کند.
در تریواندروم، چهار دوست جداییناپذیر از پسزمینهای خام و روستایی به نامهای آناندو، ساجی، مانو و ماناف نقشهی بزرگترین سرقت زندگیشان را میکشند؛ فرصتی برای تبدیل رویاها به واقعیت. اما هرچه بیشتر در این مسیر پیش میروند، سایههایی از گذشته ظاهر میشود و انگیزههای پنهان را آشکار میکند و وفاداریها را به شیوهای آزمایش میکند که هرگز انتظارش را نداشتند. زمانی که دوستی با آرزوها و جاهطلبیها برخورد میکند، آنها تا کجا پیش خواهند رفت تا انتقام بگیرند؟
شهرزاد، زن جوان مقاوم و امیدوار به آیندهای روشن که در دانشکده پزشکی تحصیل میکند و رویای آیندهای خوب با فرهاد عزیزش را در سر دارد. با این حال، زندگی آنها زمانی دگرگون میشود که فرهاد به اشتباه به اعدام محکوم میشود. در تلاشی ناامیدانه برای نجات او...
رایلی در حال بزرگ شدن است و زمانی که خاطراتش نیاز به پردازش بیشتری دارند، شادی و دیگر احساسات اصلی آنها را به تولیدات رویایی میفرستند. کارگردان برجسته، پائولا پرسیمن، با کابوسی از خود مواجه میشود: تلاش برای ساخت رویای موفق بعدی بعد از...
داستان مردی به نام دیوید را روایت میکند که با بحرانهای زندگی مواجه است و برای خرید یک مبل به همراه مادر بیمار و سه خواهرش به فروشگاهی میرود. این فروشگاه که در آن مادر دیوید تصمیم میگیرد از جایش تکان نخورد، تبدیل به صحنهای برای شکستن دیوارهای خفقانی روابط خانوادگی میشود. مبل به یک نماد از پناهگاه و فرار از واقعیت تبدیل میشود، جایی که مادر دیوید، با نشستن بر آن، از رویارویی با دنیای بیرون خودداری میکند و همین باعث ایجاد بحرانهای جدیدی در خانواده میشود.
ریکاردو در سال 1994، رویای فیلمساز شدن را کنار گذاشت. او که در بیست و چهار سالگی به نظر میرسید سرنوشت خود را پذیرفته است، زندگی در جامعهای مصرفی و ناشناس. دیگر هیچ امیدی به تبدیل شدن به یک هنرمند نداشت. اما زمانی که رادیو-کانادا با او تماس گرفت و درخواستش را در بین فینالیستهای برنامهی 'La Course' سال 1994-95 انتخاب کرد، شعلهای دوباره در دل او روشن شد. شاید هنوز فرصتی برای دنبال کردن رویایش وجود داشته باشد.
قسمت پانزدهم منتشر شد.
نیسان آبی قصه جمشید است و رضا، قصه دو دوست قدیمی که روزی روزگاری عاشق دو خواهر به اسم زری و پری شدند و با آنها ازدواج کردند. جمشید شیفته جمشید هاشمپور است و نیسان آبیاش؛ رضا هم عاشق شعر و شاعری و در رویاهایش شاعری نامدار! جمشید با نیسانش کار میکند و ریال روی ریال میگذارد تا چرخ زندگیاش بچرخد، رضا هم در جستجوی فرصتی برای بهبود اقتصاد زندگیاش و شغلی بهتر! البته قصهها دست از سر زندگی جمشید و رضا برنمیدارند و مدام آنها را درگیر اتفاقاتی ریز و درشت میکنند، اتفاقاتی که گهگاه لحظات شیرینی میسازند و گاهی هم غمگین! نیسان آبی قصه جیب خالی است و پول، قصه عشق است و شیفتگی، قصه خیانت است و وفاداری و از همه مهمتر نیسان آبی قصه خانواده است.