
پس از آنکه نویسندهای به نام میا با امیلی، پدری تنها، عاشق میشود، خوشبختی آنها زمانی به چالش کشیده میشود که برای داشتن فرزندان مشترک، تحت درمانهای ناباروری قرار میگیرند.
پدری به همراه دخترش در راه یک سفر آخر هفته، بهطور تصادفی با یک تکشاخ برخورد کرده و آن را میکشند. در مقصد، رئیس میلیاردر پدر قصد دارد از ویژگیهای شفابخش معجزهآسای این موجود افسانهای سوءاستفاده کند.
قسمت هشتم منتشر شد.
این داستان درباره خانوادهای است که برای کسب سود مالی بالا تصمیم به واردات قهوه میگیرند و در این کار چنان موفق میشوند که شخصیت اصلی به عنوان «پدر قهوه» شهرت پیدا میکند.
قسمت ششم منتشر شد.
پدری درگیر طلاق خود میشود و به دنیای جرم و جنایت سازمانیافته کشیده میشود. با به خطر افتادن جان پسرش، قدم بعدی او چه خواهد بود؟
قسمت نهم منتشر شد.
خانوادهای دوستداشتنی، بیپولی، کافیشاپ و ... سرقت از بانک!
در سرزمینی پر از شمشیر و جادو، گروهی از راهزنان از دسته خود جدا میشوند تا از یک دختر کوچک محافظت کنند. این تصمیم آنها را در برابر دوستان قدیمی و رهبر پیشینشان قرار میدهد، کسی که زمانی همچون پدری برایشان بود.
قسمت ششم منتشر شد.
پدری ناامید با شیاطین خود در خیابان های پر جنب و جوش، خطرناک و مست کننده دهه 80 نیویورک در مسابقه ای برای بازگرداندن پسر گمشده اش به خانه می جنگد.
الکس کراس یک کارآگاه قتل برجسته اما دارای نقص است و پر از تناقضهاست. او پدری دلسوز و مردی خانوادهدوست است، اما زمانی که به دنبال قاتلان میگردد، تکبعدی و به حد وسواس میرسد. او شدیداً به محبت نیاز دارد، اما قتل همسرش او را در وضعیت روحی پیچیدهای قرار داده است.
زندگی اندی گودریچ زمانی دستخوش تغییر میشود که همسرش وارد برنامه بازتوانی میشود و او را با بچههای کوچکشان تنها میگذارد. گودریچ به دخترش از ازدواج اولش، گریس، تکیه میکند و در نهایت به پدری تبدیل میشود که گریس هیچگاه نداشته است.
با مریض بودن همسرش، پدری که در حال مبارزه است، یک هوش مصنوعی واقعی به خانه می آورد، فقط برای اینکه کمک جدید خودآگاهش بخواهد همه چیزهایی را که خانواده جدیدش ارائه می دهند بخواهد... مثل محبت صاحبش و او برای به دست آوردن آن می کشد.