
اولیویا، خبرنگاری اهل نیویورک، وقتی خبردار میشود که خواهرش مارلا باردار است، به ترکیه سفر میکند. مارلا بهتازگی رابطهای را تمام کرده، اما تصمیم میگیرد بچه را نگه دارد — و درست از همان زمان، اتفاقات شومی شروع به رخ دادن میکنند.
در شهری که با افزایش عجیب آتشسوزیها دستوپنجه نرم میکند، ویتال، یک آتشنشان، و سامیت، برادر همسرش که پلیس است، با اکراه تصمیم میگیرند برای حل این بحران فزاینده با یکدیگر همکاری کنند. در حالی که با اختلافات شخصی خود مبارزه میکنند، آنها باید با زمان رقابت کنند تا این معما را حل کرده و بمبئی را نجات دهند.
قسمت هجدهم منتشر شد.
در مورد یک پسر کوچک به نام مورفل و حیوانات جادویی اوست. این سریال ماجراهای جذاب و پر از هیجانی این کودک و حیوانات جادویی او را به تصویر میکشد.
یودرا که با مشکلات خشم دستوپنجه نرم میکند، مأموریتی مخفی برای سرنگونی یک باند قدرتمند مواد مخدر به سرپرستی فیروز و پسرش شفیق به او محول میشود. یودرا این مسئولیت را میپذیرد زیرا میخواهد از فیروز برای مرگ والدینش انتقام بگیرد.
در استرالیای دهه 1970، زندگی گریس با بدبختی و فقدان درگیر است. پس از مرگ مادرشان هنگام بارداری، او و برادر دوقلویش، گیلبرت، تحت سرپرستی پدرشان پرسی، یک بندباز سابق معلول و الکلی، بزرگ میشوند. با وجود زندگی پر از عشق، تراژدی دیگری رخ میدهد زمانی که پرسی در خواب از دنیا میرود. خواهر و برادر به اجبار از هم جدا شده و به خانههای متفاوتی فرستاده میشوند.
قسمت هشتم منتشر شد.
یک پیاده روی معمولی از مدرسه به خانه تبدیل به یک سفر حماسی برای اوساتو می شود. پس از اینکه اوساتو ناگهان به همراه دو دانش آموز به دنیای دیگری رها شد، متوجه می شود که به طور تصادفی به آنجا احضار شده است. اما وقتی او یک استعداد منحصر به فرد را کشف کرد همه چیز تغییر می کند
مرد جوانی به نام آرن در یک جامعه مخفی سیاهپوستان جادویی استخدام می شود که زندگی خود را وقف یک هدف بسیار مهم می کنند: آسان کردن زندگی سفیدپوستان.
داستان انیمیشن درباره "راجر" پسری که هیچکس نمیتواند او را ببیند. "آماندا" او را برای سهیم شدن در ماجراجوییهای هیجانانگیز تخیلیاش تصور کرده است. راجر زمانی که به تنهایی به « ...
به دنبال یک دور همی خاص، زندگی چند خانواده زندگی به هم پیوند میخورد. از روز تولد مشترک گرفته تا چیز هایی که حتی انتظارش را ندارند...
وقتی جسیکا با خانوادهاش به خانه دوران کودکیاش برمیگردد، کوچکترین دخترخواندهاش آلیس وابستگی وهمآوری به خرس عروسکی به نام چانسی که در زیرزمین پیدا میکند پیدا میکند. آلیس شروع به بازی با چانسی می کند که بازیگوشی شروع می شود و به طور فزاینده ای شیطانی می شود. همانطور که رفتار آلیس بیشتر و بیشتر نگران کننده می شود، جسیکا مداخله می کند تا متوجه شود که چانسی بسیار بیشتر از خرس اسباب بازی پر شده ای است که او معتقد بود.