در یکی از روزها که ایوا در پارک نشسته بود یکدفعه یک میمون کوچولو را پیدا میکند. میمون از دست صاحب قبلیاش یعنی شورتی فرار کرده بود. ایوا اسم میمون را داگر میگذارد و تصمیم میگیرد او را با خود به خانه ببرد.
دو خواهر و برادر پس از یافتن جعبهای مرموز از اسباببازیها شروع به رشد استعدادهای ویژهای میکنند و به زودی والدین و حتی معلمشان وارد دنیای عجیب و غریب جدیدی میشوند – و کاری را در پیشروی خود پیدا میکنند که بسیار مهمتر از آن چیزی است که هر یک از آنها تصور میکنند.
اسپات سگی است که می تواند صحبت کند و بخواند. وی به عنوان یک انسان همراه با استاد خود لئونارد به مدرسه می خواهد برود. ماجراهای آموزشی برای وی رخ می دهد و ...
هوگارت پسری 9 ساله، رابطه دوستی نزدیکی با رباتی دارد که به زمین آمده است. ماموران به دنبال نابودی ربات هستند اما او برخلاف ظاهر ترسناکش، بی آزار و مهربان است.
داستان در 300 سال بعد اتفاق می افتد. جایی که زمین و طبیعت آن توسط برنامه های نادرست نوع بشر ویران شده و نسل بشر را جنگل های دارای هوش و احساس، احاطه کرده است. در این میان، پسر جوانی به نام آگیتو دستگاهی را پیدا می کند که در آن ، دختر جوانی به نام تولا وجود دارد که برای انجام یک مأموریت ، از گذشته به این زمان فرستاده شده است ...
انیمیشنی در مورد ماجراهای بیل اردکه و آلدو تمساح
در سرزمین اکوستریا اسب شاخ داری زندگی می کند. این اسب دوست داشتنی توسط شاهزاده خانم میلیسیا آموزش دیده است . او درصدد است تا مسوول برگزاری جشن خانواده سلطنتی باشد و در این مسیر باید با خطرات مختلف دست و پنجه نرم کند و بتواند این جشن را به بهترین نحو ممکن به پایان برساند. اسب دوست داشتنی قصه ما متوجه می شود که وجود سحر و جادویی عجیب ممکن است به مردم خاصی در شهر آسیب برساند و باعث کشته شدن مردم شود.
چهار حیوان که دیگر از بودن در باغ وحش خسته شده اند، تصمیم به فرار می گیرند و به طور ناخواسته با چهار پنگوئن همراه می شوند. بعد از گذراندن ماجراهایی ، آن ها خود را در ماداگاسکار می یابند.
“ویل استنتون” پسری جوان متوجه می شود او آخرین بازمانده گروهی از شوالیه ها است که زندگی خود را صرف مبارزه با نیروهای تاریکی کرده اند. با ظهور دوباره تاریکی، آینده و سرنوشت دنیا در دستان او قرار می گیرد…
رمکو فوتبالیست با استعداد 11 ساله ای است که تنها یک رؤیا دارد؛ راهیابی به تیم ملی نونهالان کشورش هلند. پدرش «اریک» مربیگری او را به عهده میگیرد و همهچیز خوب پیش میرود تا آنکه ناگهان اریک میمیرد. رمکو و مادرش «سیلویا» شوکه میشوند. اما رمکو بر خودش مسلط میشود و برای رسیدن به رؤیایش دست از تلاش برنمیدارد. در این مسیر، دو دوست خوبش «آنی» و «وینستون» هم به او کمک میکنند…