
تو کفتم!…کف! …می فهمی؟ تا نخورمت ولت نمی کنم!
این فیلم روایتگر زندگی یک خانوادهی اصفهانی در سال 1364 است که با وجود مشکلات، درگیر جنگ نیز میشوند. پدر خانواده (اکبر عبدی) به همراه پسرش تصمیم به فرار از کشور دارند، اما اتفاقات سمت و سویی دیگر به خود میگیرد.
روز 25 تیرماه سال 1331 ، «سیداحمد نصر» بخاطر چاپ اعلامیه ای از «دكتر حسین فاطمی » در برابر چشمان دخترش ترور می شود و چاپخانه اش را نیز آتش می زنند. «سیدمحمود نصر» به كمك برادرزاده اش می شتابد، اما ...
اصلان زندگی ارومی در روستا در کنار همسرش دارد او به علت بدهی اندکش و جاذبه های شهر تهران به این کلانشهر کشیده میشود اسلان در شهر با چنگیز آشنا میشود و سر از تکدی گری می اورد اما …
امیر فرزند کوچک خانواده ایزدی بزرگ است که با امید کسب موقعیتهای بهتر از سوی پدرش به خارج از کشور فرستاده میشود ولی پس از چندی به دلیل بروز اختلافاتی رابطه امیر با خانوادهاش قطع میشود و منصور برادر بزرگتر امیر برای بازگرداندن وی به آمریکا میرود.
اسد دادوند و نامزدش، شکوه تکاوندی، قرار گذاشتهاند که پس از یافتن خانهای اجارهای ازدواج کنند. اسد پس از مدتی تلاش به کمک برادرش، امین، خانهای پیدا میکنند . خانه در اجارهٔ مرد عیالواری است به نام گلدوست که وضع مالی مناسبی ندارد و قادر نیست خانهٔ جدیدی پیدا کند..
فیلم قصه ی خلافکاری است که به سنین کهنسالی رسیده و حالا خاطرات دوران نوجوانی خود رابازگو می کند،اینکه در چه سرقت های دست داشته و چه خلاف های را مرتکب شده است..
رضا شایسته پس از سالها زندگی در غربت به ایران میآید تا پس از مرگ در خاک وطنش آرام بگیرد. تنها نگرانی شایسته این است که پس از مرگش کسی نیست که برای او مراسم ختم بگیرد و برایش گریه کند…
امیر محجوبی(سیدجواد رضویان) هنرپیشه محبوب سینما قصد دارد با دخترخالهاش، هستی(افسانه پاکرو) ازدواج کند. اما پدر هستی، حاج نایب (رضا شفیعیجم) که فردی بسیار متعصب و سنتی است اعلام میکند که حاضر نیست یک هنرپیشه و مطرب را به عنوان دامادش قبول کند و تنها در صورتی با ازدواج امیر و هستی موافقت میکند که امیر شغلش را عوض کند. هستی و امیر تلاش میکنند تا نظر حاج نایب را عوض کنند. در همین حین جلیل برادر دوقلوی امیر پس از سالها از خارج از کشور بازمیگردد…
مجید(وحید رحمتی) برای خواستگاری از فرشته(ویدا جوان) منتظر بازگشت پدر او از سفر خارج است،در صورتی که بر خلاف تصور او مظفرخان(سید مهرداد ضیایی) از زندان آزاد شده و به خانه باز می گردد. از آنجا که خانواده مجید کاملا موجه و متشخص بوده و بر خلاف آنها پدر،برادر (محمد معماریان) و پسرخاله فرشته (محمد امین کریم پور) همگی خلاف کار هستند، مظفر خان نگران سرکوفت های احتمالی آینده شده و با این ازدواج مخالفت مینماید.بنابراین شرطی برای ازدواج آن ها می گذارد،سیاوش(محمدامین کریم پور) و فرهاد(محمد معماریان) جهت بانجام رساندن شرط مظفرخان نقشه های مختلفی دارند که اتفاقاتی را رقم زده و ...