
لورا که از یک رابطه ی آزاردهنده آسیب دیده است، با پسر هفت ساله اش کودی از شوهر سابقش فرار می کند. اما در پناهگاه جدید، ایدهآل و دورافتاده خود، متوجه میشوند که هیولای دیگر، بزرگتر و ترسناکتری برای مقابله با آنها دارند…
برای بیش از یک دهه، پدر و مادر اندی و ویکی در حال فرار بوده اند، و ناامید هستند که دخترشان چارلی را از یک آژانس فدرال در سایه پنهان کنند که می خواهد از هدیه بی سابقه او برای ایجاد آتش در یک سلاح کشتار جمعی استفاده کند. اندی به چارلی آموخته است که چگونه قدرت خود را که توسط خشم یا درد ایجاد می شود، خنثی کند. اما با 11 سالگی چارلی، کنترل آتش سختتر و سختتر میشود. پس از اینکه یک حادثه مکان خانواده را فاش می کند، یک مامور مرموز به کار می رود تا خانواده را تعقیب کند و یک بار برای همیشه چارلی را دستگیر کند. چارلی نقشه های دیگری دارد.
شش غریبه در یک مزرعه ذرت از خواب بیدار میشوند و بزودی میفهمند که چیزی مرموز در حال شکار آنهاست.
این فیلم به بررسی داستان ورونیکا گنت می پردازد که پس از ماستکتومی، همراه با پرستار جوانش، دسی، به یک خلوتگاه شفابخش در روستایی واقع در اسکاتلند می رود.
دختر نوجوان یک متعصب مذهبی تلاش می کند تا از زندگی خانوادگی پیچیده خود فرار کند که سه غریبه در نزدیکی خانه مزرعه دورافتاده آنها از هم می پاشند و پیمان خودکشی خانوادگی هذیانی پدرش را قطع می کنند.
مزدورانی که چیزی برای از دست دادن ندارند برای نجات یک مهندس زیستی که در پناهگاه جنگ سرد زندانی شده است استخدام می شوند. با ورود به این مرکز شوم، زمانی که مورد حمله موجودی ناشناخته و مرگبار قرار می گیرند، خود را درگیر مبارزه ای برای جان خود می بینند.
یک ژیمناستیک جوان که ناامیدانه سعی می کند مادر سختگیر خود را راضی کند، تخم مرغی عجیب را کشف می کند. او آن را پنهان می کند و آن را گرم نگه می دارد، اما وقتی موجود داخل آن بیرون میآید، آنچه ظاهر می شود همه آنها را شوکه می کند.
الکس، یک مهندس صدا، به طور تصادفی صداهای مرموز را ضبط می کند: پیام های ناراحت کننده ای از زندگی پس از مرگ که او را از خطر قریب الوقوع و وحشتناک هشدار می دهد.
نوروال جوانی است که پدر و مادرش از یکدیگر جدا شده اند و در حال حاضر با مادرش زندگی میکند. این جدایی باعث شده نوروال در زندگی خود با مشکلات زیادی درگیر باشد، به همین دلیل وقتی پدرش نامه ای به او میفرستد و دعوتش می کند که به دیدنش برود، نوروال بلافاصله چمدانش را بسته و راهی جاده میشود. اما پس از رسیدن به خانه پدری، متوجه میشود آنچه فکر میکرده در انتظارش نیست...
یک مدل پاریسی باید به مادرید برگردد، جایی که مادربزرگش که او را بزرگ کرده بود، به تازگی سکته کرده است. اما گذراندن تنها چند روز با این خویشاوند به یک کابوس غیرمنتظره تبدیل می شود.